بسم اللّه الرحمن الرحیم
متن زیر حاصل سخنرانی استاد گرانقدر دکتر مجید شاهحسینی در جشنواره عمار سال ۹۸ است.
آثار تربیتی و تمدنی رسانه
در کنار کارکردهای ذکرشده، رسانه آثار تربیتی و تمدنی دارد. چقدر به این آثار توجه میکنیم؟ رسانه میتواند در ترویج بسیاری از هنجارها یا ضدهنجارها نقشی بسیار جدی و بنیادین ایفا کند. چقدر متوجه آن هستیم؟ رسانه میتواند افراد عادی را به چهره مبدل کند، یعنی ابزاری است که سلبریتی میسازد. سلبریتیبودن در فضای عمومی توابعی دارد و فرصتها و تهدیدهایی ایجاد میکند. رسانه برای مدیریت این فضای برونرسانهای چه تدبیری اندیشیده است؟ مدیران محترم باید به این نکته اهتمام و توجه ویژه داشته باشند.
معایب سازمان صدا و سیما
ساختار و کارمندان رسانه در طول زمان
رسانه هرچه جلوتر رفت، کارمندان بیشتری پیدا کرد و حتی از برخی وزارتخانهها جسیمتر شد. البته در فضاهای دیگر اداری هم جنسی از دیوانسالاری وجود دارد. فرهنگی که از عصر پهلوی تا امروز باقی مانده، این است که همه دنبال آبباریکۀ کارمندی و مزایای آن هستند. بنابراین خواسته یا ناخواسته مراکز بسیاری از نظر نیروی انسانی جسیم شد که صدا و سیما هم یکی از آنها بود. یکی از دلایل رخوت و تنبلی سیستماتیک در سازمان صدا و سیما زیادشدن نیروی انسانی است؛ در نتیجه مدیران سازمان باید قسمت عمدهای از تدبیرشان را برای مدیریت این بدنه و پرداخت حقوق و وضعیت پرسنل صرف کنند.
از طرفی، بسیاری از اعضای این بدنۀ جسیم و کارمند، تکنسین بودند؛ یعنی ابزار یا دستافزار بودند نه مغزافزار. دانشگاه صداوسیما نیروها و تکنیسینهای خودش را تربیت میکرد. اینکه آیا رسانه برای تربیت مدیرانش هم در لایههای استراتژیک اهتمامی کرده بود یا خیر، از سؤالاتی است که بنده فکر میکنم پاسخ آن منفی است.
اهتمام رسانه برای تربیت مدیرانش
شاید رسانه تربیت مدیران رسانهای را بیشتر به قضا و قدر سپرده بود تا آدمهای خوب خودشان در زمان مقتضی از راه برسند. به طور مثال فردی مانند شهید آوینی از راه برسد و خدماتی انجام دهد. اما ایشان دستپروردۀ این سیستم نبودند. حتی تا زمان حضورشان در رسانۀ ملی، قدر ایشان را ندانستند و پس از شهادت، با عنوان شهید رسانۀ ملی و حتی شهید حوزۀ هنری از ایشان یاد کردند! اما شهید بزرگوار سیدمرتضی آوینی در رسانۀ ملی، شأن و اعمال مدیریتی نداشتند. او بیشتر راهنما و معلمی بود که شاگردان و مریدانش از او تأثیر میپذیرفتند. اما مدیریت بر عهدۀ افراد دیگری بود. لاجرم مدلی از تکنسینسالاری در رسانه باب شد که توابع آن تا امروز هم امتداد پیدا کرده است. تصمیمات مدیر – تکنسینها شاید از جهت تاکتیکی غلط نباشد، اما از منظر راهبردی و استراتژیک کاملاً غلط است و به نقش رسانه در یک نظام دینی و انقلابی آسیبهای جدی وارد میکند.
تقلید تکنسینی
تکنسینها صفتی به نام مهارت دارند؛ مهارت حاصلِ تکرار است و تکرار یعنی تقلید. اصولاً تکرار و تقلید آفتی شد که رسانۀ ما در بسیاری از برههها به آن تن داد و تا امروز به آن مبتلا است. به عنوان مثال، در گذشته طبق این قاعده خبر میگفتند که گوینده مقابل میکروفون بنشیند و سخن بگوید و زمینهای نیز پشت سر او قرار داشته باشد. بعدها شبکههای خارجی پشت سر گویندۀ خبر عمق میدانی شامل استودیوی خبر، که تصویر فضای کار دبیران خبر را نشان میداد، قرار دادند یا در نحوۀ نشستن گوینده تغییراتی ایجاد کردند که عیناً توسط رسانۀ ما اختیار شد. حتی در مواردی مهمان برنامه را با نام کوچک صدا زدند و به این ترتیب، کم کم عادات و عرفهاییکه بسیاری از آنها با عرف جامعۀ ایرانی هماهنگ نبود، به واسطۀ تکنسینها و عادت آنها به تکرار و تقلید وارد رسانه شد.
تغییر ریتم مخاطب توسط رسانه
از تغییراتی که با سلیقۀ تکنسینها وارد رسانه شد این بود که اجازه ندهند مهمان برنامه در مرکز توجه مخاطب قرار بگیرد و با این توجیه که مخاطب حوصله کلام طولانی را ندارد، سخنش را قطع کنند! همچنین به کارشناس یا گزارشگر برنامه حتماً گوشزد کنند که وقت برنامه کم است و آنتن را از او بگیرند. با این منظر، تنگی وقت برنامه را کلاس کار قلمداد کنند و همه چیز نیمخورده و با تعجیل به مخاطب عرضه شود. در نتیجه رسانه بهتدریج ساعت بیولوژیک ایرانیها را که به صورت فردی در مغز و به صورت جمعی در عادات اجتماعی آنها بود، تغییر داد. وقتی مخاطب رسانه خواست با این ساعت بیولوژیک غربی هماهنگ شود، عادات و ریتم او به هم ریخت و بهتدریج کمحوصله شد. حس کرد اگر مطلبی بیشتر از چند دقیقه طول بکشد، حق دارد خسته شود. در حالی که پیش از آن، کسی با حضور در مجالس سخنرانی بزرگان و شرکت در دورهمیهای اجتماعی و خانوادگی و ساعتها گفتوگو، احساس ملال نمیکرد. این رسانه بود که خواسته یا ناخواسته با ریتم غیر طبیعی خودش، مخاطب را کمحوصله کرد. لاجرم این روزها در فضاها و دیدارهای خانوادگی، جوانها وقت یا حوصلۀ نشستن پای صحبت بزرگان فامیل را ندارند و سرگرم تلفن همراه میشوند. یعنی رسانه ریتم ما را تغییر داد و میتوانست این نباشد. در کشورهای پیشرفتهای مثل ژاپن، روی ریتم حساسیت زیادی دارند. ریتم آهسته و آرام فرهنگ ژاپنی را خیلی محترم میدارند و سعی میکنند در موسیقی، در صحبتکردن، در فیلم و در همه چیز حوصلۀ مخاطب زیاد شود. البته این مثال فقط به جهت بیان وجه شبه ذکر شد و به عنوان الگو مطرح نیست. ملت عزیز ایران هم ریتم خودش را داشت و قرار نبود ریتم بیولوژیک بریتانیایی یا آمریکایی یا اروپایی پیدا کند اما رسانه چنین عادتی را به مردم منتقل کرد.
تغییر ذائقه مخاطب توسط رسانه
ایرانیها از دیرباز شوخطبع و طناز بودند و چون ظرفیت طنز بالایی داشتند، خنداندن آنها کار سادهای نبود. ما طنزپردازان بسیار برجستهای داشتیم که با زبان فاخر طنزهای بسیار خوبی ایجاد میکردند. وقتی پای طنز از جنس طعنه، تحقیر و هجو از رسانههای دیگر به رسانه ما باز شد، تعریف و قاعدۀ خنده و تفریح را هم تغییر داد و جنسی از زهرخند و تمسخر جای خنده را گرفت. به این صورت که ما باید با بزرگنمایی معضلات جامعه، که راهحلی برایشان نداریم، تا اطلاع ثانوی به آنها بخندیم. تکنسینها با تقلید از رسانههای دیگر این جنس از برنامهها را تولید کردند و حتی در مواردی سهوی یا عمدی فرهنگ کهن و ارزشهای انقلابی سوژۀ خنده شد. به این ترتیب رسانه خواسته یا ناخواسته ذائقۀ مخاطب را هم تغییر داد و تعیین کرد او از چه چیز خوشش بیاید و از آن لذت ببرد و چه چیزی را تکراری ببیند.
ارزیابی کلی عملکرد رسانه در بخشهای مختلف
همانگونه که ذکر شد، بخشهایی از سازمان صداو سیما که به تولید برنامههای شبهاورژانسی مانند اخبار و اتفاقات از پیش تعیین نشده اختصاص دارند، بسیار موفق عمل میکنند. رسانه در این بخشها، که تولید برنامه هزینۀ کمتری دارد، با تعدادی دوربین، ابزارهای پخش زنده و ماهواره، هلیکوپتر، دوربین و پهپاد و… با تهیۀ فیلم و عکس، شکوه حماسۀ یک ملت را بهدرستی به جهان منتقل میکند. نمازهای عید فطر، نمازهای جمعه و مناسبتها را نیز بهخوبی پوشش میدهد. رسانه در این قسمت بسیار خالصانه کار میکند. شاید دلیل این موفقیت، حضور کیفیترین نیروها یا فراهمنبودن فرصت تقلید برای تکنسینها باشد. لاجرم با توجه به ظرفیتهای روحی و انقلابی و ملی مردم، اعتقادات و ارزشهای فطری اینجا بیشتر به کار میآیند. هرچه که هست، ظاهراً اورژانس رسانه موفقترین بخش آن است.
گروههای تولیدی و برنامهساز رسانه همانند بخشهای عمومی یک بیمارستان هستند. اما با وجود اینکه کارشان عاجل و اورژانسی نیست و بیشتر فرصت اندیشهورزی دارند، از آنجا که کار به تکنسین سپرده شده معمولاً نمرۀ خوبی نمیگیرند و اگر هم قبول بشوند خیلی لب مرز است. کار یک فناور تقلید است و یاد میگیرد از دیگران بیاموزد و به جای استفاده از هنجارهای قومی، دینی و انقلابی، تجربهٔ دیگران را به صورت غلط تکرار کند. در نتیجه نام آن گروه برنامهساز هرچه که باشد، دانش، ورزش یا سرگرمی و تفریح فرقی ندارد و نمیتوانند ماهیت خود را بر آن ساختار تقلیدیِ گاه برگرفته از یک شوی خارجی سوار کنند.
اوج سختی و دشواری کار رسانه آنجا است که گروههای نمایش و سرگرمی، که همانند بخشهای تخصصی و فوق تخصصی یک بیمارستان هستند، دچار مشکل اساسی باشند. بیشترین بودجۀ رسانه هم به این بخشها تعلق میگیرد. اینجا تقلید، آفت بسیار سنگینتری است. به جای اینکه بیشترین شوراهای اندیشهورز در این بخشها فعال باشند، کار به سلیقۀ چند طراح برنامه یا چند فیلمنامهنویس، که بسیاری از آنها بیرون از رسانۀ ملی قلم میزنند، پیش میرود. یعنی میلیاردها تومان بودجۀ ملی یک کشورِ در حال تحریم با ذوق و سلیقۀ شخصی چند نویسنده مدیریت میشود. حتی با وجود تقویت و نظارت شوراهای ناظر بر این روند، خروجی نشان میدهد که کار رسانه در این بخش بهقاعده نیست. یعنی رسانه در بخشهای تخصصی و فوق تخصصی که مهمترین، حیاتیترین و گرانترینِ بخشها هستند، نمرۀ قبولی نمیگیرد. شاید دلیل این نتیجۀ ناامیدکننده، اعتماد نابهجا به برخی افراد باشد یا شوراهای اندیشهورزی که بهدرستی در جای خود قرار نگرفتهاند یا فاقد کلام نافذ هستند. این نقصها موجب شده است که رسانه دچار کاستی جدی شود.
تأمین برنامه
رسانه در بخش برنامههای تأمینی هم به اصلاح جدی نیاز دارد. باید دید بخش تأمین برنامه در هر شبکه کدام راهبردها و سیاستهای کلی را دنبال میکند! چه کسانی مسئولین تأمین برنامۀ رسانه هستند؟ تأمین برنامه همیشه ارزان نیست و به نیابت از یک ملتِ در تحریم، برنامههایی غالباً با هزینههای زیاد، با دلار و یورو، خریداری میشوند. کدام فیلم یا سریال، با کدام تشخیص و تخصص انتخاب میشود؟ چه کسانی به بازارهای جهانی فیلم میروند؟ طبق کدام ضوابط این خریدها انجام میشود؟ کدام نیازهای راهبردی در این مقوله اعمال میشود؟ این بخش و سیاستهای حاکم بر آن میتواند از چیزی که حالا هست، بهتر باشد.
پیش رفتن رسانه بدون تعطیلی
معمولاً بخش زیادی از نقدها نسبت به رسانه، به صورت یک سویه صورت گرفته است و بسته به اینکه منتقد روابط عمومی سازمان بوده یا فضاهای بیرونی، کارنامۀ صداوسیما سیاه و سفید دیده شده است. حقیقت این است که رسانه کار بسیار دشواری دارد و تنها ارگانی است که هرگز تعطیل نشد و مثل دانشگاهها شرایطی نداشت که با انقلاب فرهنگی مجالی برای بازتعریف داشته باشد. رسانه در این مدت مانند قطاری بود که در حین حرکتش در طول ۴۰ سال روی ریل، باید واگنهایی از آن جدا میشد، واگنهای دیگری افزوده و قطعاتی از آن تعمیر و رنگآمیزی میشد و حتی مسافرهایی سوار و پیاده میشدند. این قطار هیچ وقت نایستاده و فرصتی برای تعریف دوباره نداشت. البته نباید هم چنین میشد؛ چون رسانه باید دائم دایر باشد. عدهای معتقدند بهترین کار برای رسانۀ ملی این است که یک بار تعطیل و از نو تأسیس شود. اما چنین چیزی در مورد رسانۀ ملی غیرممکن است و عقلانیت میگوید ابتدا باید برای این رسانه راهبردی داشته باشیم که منافع انقلاب اسلامی ایران را مقدم میدارد، نه منافع اغیار، بخش خصوصی و تکنسینها را؛ آنگاه متناسب با این راهبرد برای رسانه تصمیم بگیریم.
راه نجات: شورای اندیشهورز
راه برونرفت از وضعیت فعلی سازمان صدا و سیما چیست؟ پاسخ این است که حتماً باید تربیت مدیران تخصصی برای رسانه را جدی گرفت. مقصود از مدیران تخصصی صرفاً ریاست محترم رسانۀ ملی نیست که توسط مقام معظم رهبری نصب میشود. منظور مدیران میانرده و بالاتر هستند که مدتی طولانی در منصبشان حضور دارند. عدهای از مشاورین که در شوراهای فکری رسانۀ ملی تصمیمسازی میکنند، قدمت ۴ دههای دارند. شورای اندیشهورز، خروجی رسانه را بهخصوص در بخشهای نمایشی و تفریح و سرگرمی متکفل است و با وجود آنکه این شورا از تأکیدات مؤکد مقام معظم رهبری بوده است و رسانه هم در ادواری در سالهای قبل خیلی افراطیتر به آن دامن میزد، اما خروجی کافی را نداشت. شرایط در سازمان به شکلی پیش رفت که برای هر گروه و جمعی، یک شورای اندیشهورزِ اغلب خودگردان راه افتاد که اعضای آن همان تکنسینهای رسانه و تولیدکنندگان برنامهها بودند! در حالی که قرار بود گروههای اندیشهورز همانند داور مسابقه، منفعتی در اصل بازی نداشته باشند و از بیرون محتوا را کنترل کنند.
ضرورت حضور مدیر دغدغهمند و بیطمع
تربیت مدیران دانا، شجاع و مؤکداً بیطمع ضرورت دارد. مدیر نباید منفعتی در بخش تولید داشته باشد. نباید تکنسین باشد یا بر آتش تولید دستی داشته باشد؛ چراکه در این صورت ناگزیر به قرضدادن نان میشود تا فرداروزی این نان را به خود او قرض بدهند. حتی نباید نام او در تیتراژ بیاید؛ یعنی نباید مدیر-تکنسین باشد. تجربۀ سالهای قبل از انقلاب قرار نیست تکرار شود و تربیت مدیرانی که دغدغۀ آنها نظام جمهوری اسلامی ایران باشد، برای رسانه خیلی مهم است.
نگاه مصلحانه؛ رسانۀ مردمساز
امیدواریم با نگاه مصلحانه، تمام بخشهای رسانه به یک بیمارستان همگن تبدیل شود. در این صورت دیگر نامش بیمارستان نیست؛ بلکه شفاخانه است. حالا این رسانه میتواند عادات و صفات غلط مخاطب را اصلاح کند. میتوان در یک برنامۀ نمایشی احترام و نحوۀ برخورد با خانواده را آموزش داد. میتوان عزم ورود به کارهای سخت را در مخاطب ایجاد کرد. به این ترتیب، رسانۀ ملی میتواند مردمساز باشد. غایت رسانه پرکردن اوقات فراغت نیست. غلط است که فکر کنیم رسانه قرار است فقط افراد را از ماهواره منع کند. در رسانه دفع افسد به فاسد نمیکنیم؛ بلکه اختیار اصلح میکنیم به صالح. نظام دینی به آرمانهایش زنده است و جایگاه و تکلیف رسانه در یک نظام دینی این است که کانالها و برنامههای خوب و خوبتر داشته باشند.
رسانۀ آرمانخواه؛ واقعیتی قابل تحقق
رسانۀ آرمانخواه قابل تحقق است؛ همانطور که انسان آرمانی قابل تحقق است. در بسیاری از شوراهای نمایشی تلویزیونی ما، طراحی شخصیت یک انسان کاملِ انقلابی را شعار تلقی میکنند؛ انسانی اخلاقمدار، متواضع، خاضع و فروتن، خالص، عابد، زاهد، شجاع و مجاهد در راه خدا که به ادبیات و هنر هم احاطه دارد، کسی که هرگز نمیشود او را با پول خرید، مشهور اما در عین شهرت، بسیار معمولی و در آرزوی شهادت است. غالب اعضای این شوراها و نویسندگان معتقدند شخصیت واقعی، باید خاکستری و جمع اضداد باشد؛ یعنی از تمام ویژگیهای منفی همچون حسادت، تکبر و تنبلی باید ذرهای در وجود او باشد. در واقع، یا وجود انسان کامل را نمیپذیرند یا معتقدند مردم چنین شخصیتی را باور نمیکنند و او را بخشی از پروپاگاندای نظام انقلابی و دینی میدانند! اما حقیقت این است که امروز یکی از همین انسانهای کامل (شهید سلیمانی) را تشییع کردیم و چند میلیون مشایعتکننده حضور داشتند. آیا مردم او را باور نکردند؟ لطفاً این تنبلی تکنیکال را به گردن مردم نیندازید. مردم ایران از گذشته تا امروز مردمی حماسهدوست هستند. قبل از ورود اسلام به ایران رستم، به عنوان پهلوان ایرانیها، یکتاپرست است و دین بهی دارد. فره ایزدی را که دقیقاً معادل ولایت است، پاس میدارد. با ظلم میستیزد و از مظلوم حمایت میکند. راستگو و پاکدامن است. از طرفی دشمن هم دقیقاً صفات مخالف او را دارد. جادوگر، زشتکار، خونریز، ناپاک، زبون و خیانتکار است. ما سالها شاهنامه را باور کردیم و با ورود دین مبین اسلام انگار گمشدهمان را یافتیم. عمیقترین و اصلیترین گرایش اسلام، مذهب شیعۀ اثنیعشری را، که اصل و تمام این دین بود، اختیار کردیم. پهلوان گمشدهمان را در وجود و فضایل امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(علیهالسّلام) یافتیم و تا امروز ایشان و فرزندانشان را میستاییم. مردم ایران ذاتاً و حتی پیش از ورود اسلام به ایران آرمانخواه بودند و هستند. ما ایرانیها به دنبال شخصیتهای اسطورهای هستیم. اینکه فیلمنامهنویسها یا اعضای شوراهای فیلمنامه مدعی شوند که مردم ما با این شعارها مخالفند، مسخره است. حتی هنرمندان آزادۀ جهان هم، در ترور شهید سلیمانی زبان به اعتراض گشودند و از این شخصیت اسطورهای حمایت کردند؛ پس فطرت را دستکم گرفتهایم! ذائقۀ غلط نویسنده-تکنسینها به سمتی رفته که جز طبع خاکستری را برنمیتابند؛ مانند کسی که ذائقۀ او به ساندویچهای ترمینالی و خیابانی خو گرفته، دیگر دستپخت مادرش را نمیپسندد و معتقد است غذاهای خانگی بیمزه و تکراری هستند! اما انسان فطری دنبال اسطوره و انسان کامل است؛ به دنبال انسانی است که صفات پهلوانی، یکتاپرستی، جوانمردی، خضوع، یتیمنوازی و شهادتطلبی را در کنار هم داشته باشد.