بسم الله الرحمن الرحیم

یس ۷۸-۷۹
وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِی خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یحْیی الْعِظَامَ وَهِی رَمِیمٌ
قُلْ یحْییهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
در حالی که آفرینش نخستین خود را از یاد برده برای ما مثلی زد [و] گفت: چه کسی این استخوان‌ها را در حالی که پوسیده‌اند، زنده می‌کند؟
بگو: همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورد. زنده‌اش می‌کند، و او به هر چیزی داناست.
————–
یک پیام از آیه: با پیامبر رفته بودند درس توحید و معاد را در قبرستان بیاموزند… همه گوش به کلام پیامبر داده بودند… یکی که فراموشی، علم آفرینش انسان را از یادش برده بود، تکه استخوان پوسیده‌ای را از زمین قبرستان برداشت، بین انگشتانش فشرد و آن را پودر کرد و ریخت زمین… بعد رو کرد به پیامبر و جمعیت و با حالت تمسخر گفت: «این پودر استخوان‌ها را چه کسی زنده می‌کند؟»…
پیام رسانه‌ای عجیبی بود… نمایش نفس‌گیری اجرا کرد… سوالش داشت حال خیلی‌ها را بد می‌کرد… نزدیک بود با کار رسانه‌ای جاهلانه‌اش تلفات زیادی بگیرد… اما خدا به میدان آمد… پاسخش را حواله به فراموشی‌اش داد… گفت: «یادت رفته خلقت خودت چه بوده است… فکر کن یادت می‌آید… ساختنِ اول بارت مهم‌تر بوده تا ساختن دوباره‌ات…» و نسیم رحمت دوباره میان جمعیت پیچید…
اگر به مساله‌ای عالم بودیم ولی فراموش‌اش کردیم یا اگر از ابتدا علمی بدان نداشتیم، در هر دو حالت حق کار رسانه‌ای نداریم… حق انتشار مطلب نداریم… حق نمایش نداریم… خاصیت ادبیات، نمایش و هر هنر دیگری آماده کردن زمین دل برای کاشت بذر معنا است… اگر کسی این هنر را بدون علم کامل، جامع و نافع به کار بست، دیگر واویلاست… مطلب غلطی که به سبب نسیان یا نقص علم به خوردِ جمعیت کثیری داده شد، به این سادگی‌ها از دل آن‌ها بیرون نمی‌رود… بذر کاشته را به این سادگی‌ها نمی‌توان پیدا کرد و از زمین بیرون انداخت… گاهی نیاز به تعویض خاک و انقلاب دل است… مگر آنکه خدا مستقیماً ورود و کار خاصی کند… که البته همیشه ارادۀ الهی بر این استثنائات قرار نمی‌گیرد… بهترین کار نگفتن، نساختن و نفرستادن است، پیش از عالم شدن به آنچه که می‌گوییم…