بسم الله الرحمن الرحیم
بیماری و مرگ که از قبل خبر نمیکند. اگر از قبل میدانستم مرگ اسامه نزدیک است، شاید به او قرض نمیدادم. از من به شما نصیحت به هرکس خواستید قرض بدهید، اول اطرافیانش را بشناسید. اگر کسی مثل حسین را داشت، چرا که نه!؟
راستش خبر بیماری اسامه را که شنیدم نگران شدم. میدانستم اگر بمیرد به این زودیها اهل و عیالش نمیتوانند بدهیاش را پرداخت کنند. تا آن روز که رفتم برای ملاقاتش. حال محتضر را داشت. میخواستم بلند شوم و بروم تا در خلوت به حال زار خودم و سرمایۀ از دست رفتهام بگریم که «او» وارد شد. حال اسامه را پرسید و اسامه پیش از آنکه از بیماریاش بگوید، از غمهایش گفت و از بدهکاریاش. من اگر بودم کمی با گفتارم تسکینش میدادم که بهزودی خوب خواهی شد و بدهیات را تسویه خواهی کرد. اما «او» که مثل من نبود. شما شاید نشناسیدش اما من پدرش را هم دیده بودم، او هم مثل حسین بود. ماجرای اطعام فقیر و یتیم و اسیر در خانۀ علی، را همه در مدینه میدانستند. بقیۀ ماجراهایش را هم میدانستند. الان وقتش نیست وگرنه برایتان میگفتم. برادرش هم همینگونه بود. طلبنکرده میبخشیدند. کسی که طلب میکرد، یعنی آبرویش را هم گذاشته بود و حتی بیشتر به او میبخشیدند. حالا اسامه هم از حسین طلب کرده بود و من همان لحظه خیالم راحت شد که اگر سه روز بعد از مرگ اسامه نشود، حتما تا ۷ روز بعد از مرگش، پولم زنده خواهد شد. میخواستم بلند شوم و با خیال راحت با اسامه برای آخرین بار وداع کنم که به حسین گفت:«میترسم پیش از آنکه پرداخت شود، بمیرم.» و حسین وعده کرد قبل از مرگش بدهی او را پرداخت کند.
پولم را گرفتم. خیلی زود. اسامه هم مرد. بعد از آن به خیلیهای دیگر هم قرض دادم اما همیشه موقع قرضدادن دلم میخواست یکی مثل حسین باشد که بدهکار را تضمین کند. کاش ضامن من هم بود. برای خیلی از بدهیها، برای خیلی از کارها، برای خیلی از جاها، تضمینِ یکی مثل «او» لازم است.