بسم الله الرحمن الرحیم

«فِی سَبِیلِ اللّهِ»

جرعه آخر چایی را که سر کشیدم استکان کوچک را با تقبل اللهی تحویل جوان عراقی دادم و همان‌طور که کوله‌پشتی‌ام را به دوش می‌انداختم، به نظرم آمد که کاش کوله سبک‌تری برداشته بودم. نیت کردم تا ۴۰ عمود بعدی را استغفرالله بگویم و طی طریق کنم. وقت سبک‌تر کردن کوله‌بار بود… وقت مشارطه… البته می‌دانستم که مشارطه ابتدای راه تهذیب است و طی آن، رهرو با خود شرط و شروط می‌گذارد که این گناه و آن گناه را نکن و اگر کردی چنین و چنان و بعد می‌رود سراغ مراقبه و محاسبه. حالا من می‌خواستم بعد از محاسبه نفس بابت گناهان گذشته‌ام استغفار کنم و با خود شرط بگذارم که دیگر تکرار نشود. به اینجای راه که رسیدم با خودم گفتم که اگر مدرس عرفانی این را بشنود کنایه می‌زند که فلانی مسیر تهذیب را بالعکس پیموده! شاید آن مدرس کذایی راست بگوید اما شنیده‌ام که مداحی درباره عزای جانسوز حسینی بر حسب ذوق و تجربه خود می‌گفت «اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند…» حال چه اشکالی دارد که مسافری هم درباره مسیر اربعین حسینی به همان حساب ذوق و تجربه بگوید : «اصلاً حسین طریق رهش فرق می‌کند…» حسین تربت و قبه‌اش هم چیز دیگری است چه برسد به راه و طریقش، راه حسین همه‌جوره انگار طور دیگری است. مسیر دیگری‌ست. ابتدا کلی تمنا می‌کنی تا تو را به مسیر راه دهند؛ رهرو که شدی سختی‌های این راهِ خاکی پاکت می‌کند و پاک و خاک‌آلود که شدی، حرم در برابرت نمایان می‌شود و آنگاه می‌توانی سبکبال تا معشوق پرواز کنی و راه آسمان بپیمایی. اصلاً کدام راه آسمانی را می‌شناسی که آنقدر خاکی باشد یا کدام راه خاکی آنقدر آسمانی است…

 

برگرفته از خاطره راه خاکی آسمان به قلم آقای محسن ارسنجانی تقدیر شده در مسابقه بسط بسیط