بسم الله الرحمن الرحیم

الأعراف ۱۱۷-۱۲۱

وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ
فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
فَغُلِبُوا هُنَالِکَ وَانقَلَبُوا صَاغِرِینَ
وَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سَاجِدِینَ
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ

ﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ: ﻋﺼﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﻠﻌﻴﺪ!
ﭘﺲ ﺣﻖ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﺍﻥ [ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳِﺤﺮ] ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺑﺎﻃﻞ ﻭ ﭘﻮﭺ ﮔﺸﺖ.
ﭘﺲ [ﻓﺮﻋﻮﻧﻴﺎﻥ] ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻐﻠﻮﺏ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺫﻟﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺭﻱ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻨﺪ.
ﻭ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﺍﻥ [ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺁﻥ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻈﻴﻢ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺷﺪﻥ ﺳِﺤﺮ ﺧﻮﻳﺶ] ﺑﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ.
ﮔﻔﺘﻨﺪ: [ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺣﻘﻴﻘﺖ] ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ.
————–
یک پیام از آیه: غلبه موسی علیه السلام بر سحره، از جنس معنا، استدلال، علم و منطق نبود. جالب اینکه مردمِ در صحنه نیز برای نشستن پای صحبت موسی نیامده بودند. آمده بودند ببینند چه کس دیگری را در عمل و ظاهر عاجز می‌کند. سحره نیز اساسا معنای متعالیه‌ای را که موسی علیه السلام آورده بود، قبول نداشتند و برای اثبات معنای نازل و مُضِلّ خود دست به بالاترین سِحر عاجز کنندۀ زمان خود زدند. این سِحر انقدر بزرگ بود که در جای دیگری از قرآن خداوند آن را «سحر عظیم» می‌نامد. نه موسی به جدال معنایی آمده بود و نه سحره! چراکه مبانی اعتقادی آنها کاملا متفاوت بود و اساسا نداشتنِ مبانی مشترک راه مباحثه را می بندد. در میدان عمل کار به جایی رسید که امر الهی بر انداختن عصا قرار گرفت و وقتی سحر عظیم بلعیده شد و غلبۀ شکلی حاصل شد، رقیب اصلی اولین کسی شد که به معنای متعالی موسی، یعنی توحید، ایمان آورد. یعنی سحره که شاید یک کلمه از معانی و مبانی موسی را نشنیده بودند یا قبول نداشتند، وقتی به مرحلۀ عاجز شدن در عمل و ظاهر رسیدند، دریچه ورودی قلبشان کاملا باز شد و به مقام شریف ایمان نائل شدند که البته با خباثت فرعون بلافاصه به مقام جانبازی و شهادت در راه حضرت حق نیز رسیدند. شاید بتوان اینگونه نتیجه گرفت که غلبۀ شکلی است که راه پذیرش معنا را برای قلب می‌گشاید و اساسا این گونه است که تا آن روز سلطه سحره ادامه یافته بود.