بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
طه ۹۲-۹۴
قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا
أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی
قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی
[موسى] گفت اى هارون وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد
که از من پیروى کنى آیا از فرمانم سر باز زدى.
گفت اى پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را من ترسیدم بگویى میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى.
————–
زمانی که جناب موسی علیهالسلام با الواح از کوه طور باز میگردند و قوم خود را در آن حالت فضاحت بارِ گناه آلود میبینند، بسیار غضبناک میشوند. از آنجا که مسئول قوم پس از موسی جناب هارون بوده است و توصیههای موسی بعد از خود خطاب به ایشان بود، ایشان را مورد شدت قرار میدهند. این شدت به گونهای است که جناب هارون میگویند موی سر و صورت مرا نگیر! یعنی جناب موسی با دو دست سر هارون را در دست گرفته، موی سر و صورت ایشان را میکشند و از ایشان با عتاب و خطاب سنگین میپرسند: وقتی دیدی اینان گمراه شدند چه چیزی مانعت شد که از من پیروی کنی و اصلاحشان نکردی؟ پاسخ جناب هارون پاسخ قابل تأمل و مورد پسند موسی است. ایشان اگرچه در هنگام رفتن موسی به کوه طور ماموریت به اصلاح یافته بودند، اما همان زمان مأموریت دیگری نیز داشتند و آن پیروی نکردن از سبیل و راه مفسدین است. پاسخ ایشان به موسی این است که ترس داشتم که بگویی چرا بین بنیاسرائیل تفرقه (جنگ) انداختی و از من پیروی نکردی. مطلب جالبی که استنباط میشود این است که سبیل و راه مفسدین همان ایجاد تفرقه و جنگ افروزی میان امت بوده است. یعنی جناب هارون تا جایی که مایۀ تفرقه و جنگ میان امت موسی نشده است، امر و به معروف و نهی از منکر را انجام دادهاند ولی ظاهراً جایی گوساله پرستانِ فاسق آمادۀ جنگ و لشگرکشی سنگین میشوند. یعنی اگرچه هنوز تعدادی خداپرست ماندهاند، اما تلاش بیشتر منتج به تفرقه و جنگ میشده است که صدور فرمان جنگ از حیطۀ اختیارات جناب هارون بیرون بوده است و اذن جنگ تنها با جناب موسی است.