بسم الله الرحمن الرحیم

«رویکرد فرهنگی رهبر معظم انقلاب»

در گفت و شنود پاسدار اسلام با دکتر مجید شاه‌حسینی

«اشراف و احاطه حضرت آقا بر ابعاد مختلف فرهنگی و هنری بی بدیل است.»

(ویرایش اختصاصی سایت پژوهشی هنر ولایی)

 درآمد:

مقوله هنر همواره مورد بحث و با چالش‌های جدی مواجه بوده است، به‌گونه‌ای که اکثر علما و متدینین به دلیل خطراتی که در این راه وجود دارد، از ابتدا عطایش را به لقایش بخشیده‌اند و گریبان خود را از پرسش و پاسخ درباره آن خلاص کرده‌اند.

اما هنر، به‌ویژه سینما و موسیقی، واقعیت‌های جدی روزگار ما هستند و چنانچه مراجع، علما و صاحب‌نظران دینی درباره آن‌ها نیندیشند و تعریف درستی از سینمای دینی و بالاخص اسلامی ارائه ندهند، عملاً جامعه را در دامان جریانات و تفکرات انحرافی خواهند انداخت که نتیجه کار معلوم است.

دکتر مجید شاه حسینی، با توجه به اشرافی که به مقوله هنر به‌ویژه سینما و رسانه دارند، در این گفت‌وگو به تحلیل رویکرد رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) به این مقوله پرداخته‌اند و نکات بدیعی را در این زمینه مطرح ساخته‌اند.

*بسم ‌الله الرحمن الرحیم. موضوع بحث بررسی ابعاد فرهنگی شخصیت رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) است. از زبان شما درباره ابعاد مختلف فرهنگی ایشان بشنویم.

بسم ‌الله الرحمن الرحیم. رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) از جمیع جهات در مقوله فرهنگ، هنر و رسانه منحصر به فرد هستند. این را بنده به عنوان کارشناس فرهنگی رسانه‌ای عرض می‌کنم و تعارفی در کار نیست. ایشان اولین مرجع تقلیدی نیستند که به هنر، فرهنگ و رسانه ورود می‌کنند. پیش از ایشان مراجع و آیات عظامی داشته‌ایم که مثلاً شعر می‌سرودند، حتی ترجمه و تفسیر قرآن را در قالب شعر بیان می‌کردند، به مقوله رسانه اشراف داشتند و روزنامه و نشریه منتشر می‌کردند. برخی مراجع به این حوزه‌ها ورود می‌کردند. اما آنچه در مورد رهبر معظم انقلاب شگفت‌انگیز است و بنده می‌توانم به عنوان یک کارشناس این عرصه روی آن تأکید کنم این است که عمق ورود و میزان احاطه ایشان به ساحت فرهنگ، هنر و رسانه، شگفت‌انگیز، منحصر به فرد و قابل استناد است. این احاطه موجب می‌شود که ایشان در این سه مقوله بیاناتی داشته باشند که ما در کلام هیچ‌یک از مراجع و بزرگان شاهد نبوده‌ایم.

مقوله روشنفکری یکی از این مباحث است. پای این پدیدۀ رایج اجتماعی از اواسط دوران قاجار به سرزمین ما باز می‌شود و به نظر می‌رسد لژهای ماسونی حلقه‌های آغازینی بوده‌اند که تعریف جریان cafe intellectuele یا روشنفکر کافه‌ای را وارد ایران می‌کنند. از همان سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ و خصوصاً فرانسه، این مفهوم با ماسون‌های وطنی وارد کشور می‌شود؛ افرادی که تولید محتوا می‌کنند، روزنامه دارند، وارد جریان ترجمه می‌شوند و به‌شدت در بدنه اجتماعی از میان نخبگان یارگیری می‌کنند. آن‌ها مدل‌های مترقی، بومی، درون‌زا و متعهدی همانند امیرکبیر را از بین می‌برند تا مدل فرنگی و مستفرنگ آن را در کشور جا بیندازند. این جریان تا پایان عصر قاجار و عصر پهلوی همچنان می‌تازد.

روشنفکریِ بیمار وطنی چند صفت عوامانه دارد. یکی مقابلۀ کورکورانه با سنت، دین و جامعه است. چنین روشنفکری بی‌آنکه بداند چرا، فکر می‌کند که باید با تمام سنن اجتماعی بجنگد. فکر می‌کند موظف است با همه اعتقادات مردم از در ستیز دربیاید. مرحوم جلال آل‌احمد هم در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران روی این نکته تأکید دارد.

با وجود این پیشینه، معمولاً علمای شیعه معاصر از جریان روشنفکری تبرّی جسته‌اند و مطلق روشنفکری را نفی کرده‌اند. جالب اینجاست که حتی اساتید دانشگاهِ مقید به اسلام هم به همین شیوه و سیره تأسی کرده‌اند. برخی متفکرین معاصر کل جریان روشنفکری را مطرود می‌دانند، چراکه خاستگاه آن را ناپاک و نجس می‌دانند و معتقدند بهتر است که ما قید آن را بزنیم و بگوییم که روشنفکری به درد ما نمی‌خورد. بنده فقط یک نفر را دیده‌ام که ضمن نقد بسیار دقیق جریان روشنفکریِ بیمارگونه و غرب‌زده، به مدلی از روشنفکری دینی قائل باشد و آن یک نفر حضرت آقاست.

ایشان در بیانات خود، که کتاب دغدغه‌های فرهنگی هم مشروح آن را منتشر کرده است، ذیل عنوان جریان روشنفکری بیمار، مدل سالم روشنفکری را بیان می‌کنند. اگر مطلقِ جریان روشنفکری بد است که دیگر سالم و بیمار ندارد! استفاده از واژۀ بیمار، یعنی مدل سالمی هم وجود دارد. ایشان در توصیف مدل سالم روشنفکری می‌فرمایند: «روشنفکر آن کسی است که با اندیشه‌ای که می‌کوشد آزاد باشد، در محیط اجتماعی زندگی می‌کند. روشن‌بین است. آگاه است. به مسائلی آشناست که توده مردم و عامه مردم به طور طبیعی از آن‌ها آگاه نیستند. هر اسمی روی این جمع می‌گذارید، بگذارید. او در جایی ایستاده است که جریان‌ها را می‌بیند و می‌تواند آن‌ها را بشناسد.»

حتی این گروه را توصیف می‌کنند: «مردم به طور طبیعی از دانستن آنچه او می‌داند ناتوانند، مگر او بگوید و او بخواهد. روشنفکر باید مایه‌ای از روشنی را در جامعه ایجاد کند. باید پیامبر نور و روشنایی باشد.» یعنی ایشان معتقدند که جریان روشنفکری مثبت وجود دارد. «باید نقاط ابهام را بزداید. باید مغزهای مرده، مغزهای بی‌خبر، مغزهای ساده‌اندیش را که جز از طریق چشم نمی‌توانند پیرامون خود را بشناسند، بفهمد و توجیه کند. باید فرهنگ‌ساز باشد. معلم مردم باشد. مرشد مردم باشد. روشنفکر باید توی مردم باشد و…» در ادامه توضیح می‌دهند که: «بهترین و متعهدترین روشنفکران آن کسی است که سعی و سخنش را با عملش همراه کند. اگر به میان مردم آمد، روشنگری را در کنار عمل، در کنار کاری که مردم می‌کنند و آنچه او منتظر بوده است که بر روشنگری او مترتّب بشود، همراه کند. این متعهدترین روشنفکران است.»[۱]

*از منظر رهبـری

باید از عمق جریان روشنفکری آگاه بود. این جریان از انقلاب کبیر فرانسه شروع می‌شود که خاستگاه آن لژهای ماسونی فرانسه است. انقلاب کبیر با شعار روشنفکران که طبق آرای ژان ژاک روسوِ فرانسوی بود، پیش رفت. اگرچه روسو خودش انقلاب را ندید، ولی آرای او مادر انقلاب شد. تا زمانی که کسی همه آن نظرات را دقیق مطالعه نکرده باشد و سیر روشنفکری را از انقلاب کبیر فرانسه تا امروز نزیسته باشد، هرگز جرئت نمی‌کند با این لحن صحبت کند. روشنفکری پدیده‌ای است که مثل شطرنج، خیلی‌ها آن را حرام اعلام کرده‌اند. اما  امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) افتراقی می‌گذارد؛ می‌گوید شطرنج اگر با این شرایط بازی شود و قمار نباشد می‌تواند باشد. صدور این فتوا بسیاری از متفکرین حوزه را به واکنش واداشت. آن‌ها می‌گفتند باید مطلق شطرنج را ترک کرد. ما در مقام و منزلت علمی کسانی که شطرنج را در طول تاریخ حرام دانسته‌اند، هیچ خدشه نمی‌کنیم اما در موقعیت اجتماعیِ امام راحل، مزیت ایشان است که تاریخ را به گونه‌ای زندگی کرده‌اند و به سبکی از فقاهت توأم با بصیرت نسبت به شرایط زمانی و مکانی رسیده‌اند که می‌توانند فتوایی متفاوت از علمای عظام قبلی داشته باشند. این فضیلت امام را می‌رساند و خللی در شأن علمی علمای دیگر نیست.

به همین ترتیب شاید رهبر معظم انقلاب تنها کسی هستند که جرئت می‌کنند روشنفکری را این‌طور دقیق، نورانی و مبتنی بر اصول صحیح دینی توصیف کنند. ایشان آگاهانه و دانشمندانه از روشنفکری دینی، روشنفکری انقلابی و روشنفکری قرین تعهد صحبت کنند. ایشان تاریخ روشنفکری را تجربه و زندگی کرده‌اند، با روشنفکرها بوده‌اند، بد و خوب‌شان را دیده، با بعضی از آن‌ها هم‌محبس بوده‌اند. با روشنفکر توده‌ای چپ هم‌سلول بوده و بحث‌ها داشته‌اند و این جریان را کاملاً می‌شناسند. به مدل روشنفکری بیمار و مدل مطلوب احاطه دارند. روشنفکری البته در ساحت اندیشه‌ورزی بود.

مثال دیگر ساحت هنر و موسیقی است. تقریباً اکثر قریب به اتفاق مراجع و آیات عظام پیشین ما، که همگی مقام‌شان متعالی است و نزد خداوند مأجور هستند، مطلق موسیقی را حرام دانسته‌اند یا موارد مجاز آن به‌قدری قلیل بوده است که عطایش را به لقایش بخشیده‌اند. برخی مراجع بزرگوار هر نوع موسیقی را حرام می‌خواندند، حتی نی چوپانان را. برخی مراجع هم به مصادیق مجاز و حرام قائل بوده‌اند، ولی موارد مجاز در اعتقاد آنان قلیل، سخت و دیریاب است. فقط یک نفر از مراجع عظام فعلی هستند که در دروس خارج فقه خود به گونه‌ای به موسیقی ورود پیدا کرده‌اند که مباحث‌شان در آستانۀ تبدیل‌شدن به کتاب است و ایشان رهبر معظم انقلاب هستند. تنوع نظر ایشان به مقوله موسیقی و موسیقی مطلوب ما در یک نظام دینی و فضای اسلامی را ببینید. این مطالبه از سر دانش است. وقتی شما مقوله‌ای را خیلی نشناسید و نقشه آن منطقه و موضوع را ندانید، به سبب تهدیدهای احتمالی، کل آن را توصیه نمی‌کنید و آن محدوده را خطرناک می‌خوانید. بنابراین پرهیز عمومی می‌دهید که همه از آن دور باشند و ایمان‌شان محفوظ بماند.

*میدان مینی است که حضورتان در آن با ریسک همراه است.

ولی کسی که تخریب‌چی و مهندس این میدان است خطرات و انواع مین‌ها را می‌شناسد. او حتی می‌داند میدان مین گاهی برای جبهه شما فوایدی دارد. البته بنده موسیقی را به میدان مین تشبیه نمی‌کنم، موسیقی تا این حد هم مرگبار نیست. اما استخراج داروی شفابخش از زهر مار و رُتیل و درمان گرفتگی بعد از سکته و خونریزی‌های شبکیه چشم با این ماده دانش لازم را می‌طلبد. علی‌القاعده انسان عاقل از زهر مار و رتیل پرهیز می‌کند و تنها کسی به سمتش می‌رود که فوق تخصص این رشته را داشته باشد.

ما از ورود دقیق رهبر معظم انقلاب به مصادیق خاص هنر، احاطه ایشان به موضوع را نتیجه می‌گیریم. ایشان در سطحی به این مباحث ورود می‌کنند که قبل از ایشان هیچ‌کس متعرض آن نشده است و این نکته بسیار مهمی است. این مثالی بود از ساحت هنر موسیقی.

در ساحت فرهنگ نیز ایشان نظرات خاص، بسیار دقیق و درستی دارند. جالب است که مطلق فرهنگ را کسانی برتراویده از آداب مدنیت و زیست انسان غربی می‌دانند. یعنی معتقدند culture نوعی آداب زیست متمدنانه انسان شهرنشین مابعد رنسانس است. تعریف رهبر معظم انقلاب از فرهنگ اصلاً این چنین نیست. ایشان فرهنگ را کاملاً برتراویده از باورهای الهی و توحیدی می‌دانند و معتقدند از ایمان، فرهنگ مؤمنانه و از فرهنگ مؤمنانه، تمدن اسلامی پدید می‌آید. این‌ها مقدمه و به نوعی پیش‌نیاز یکدیگرند. در نتیجه باید ایمانی باشد تا از آن ایمان فرهنگ انسان مؤمن و فرهنگ مؤمنانه‌زیستن پدید بیاید که این فرهنگ مؤمنانه پیش‌نیاز تمدن اسلامی است. این مطالبه دقیق و نظام‌مند را بنده صرفاً در کلام ایشان دیده‌ام. یعنی شما باید به هر سه ساحت فرهنگ، ایمان و تمدن احاطه داشته باشید تا این سیر را ببینید. معمولاً علمای بزرگوار قبلی عمدتاً روی ایمان متمرکزند. قلیلی به سمت فرهنگ و اجتماع می‌آیند که نوادر و نوابغ دوران ما بوده‌اند. نوادری همچون شهید مطهری. سپس ایشان به سمت تمدن اسلامی می‌روند و مطالبه‌ای را در راستای آینده مطرح می‌کنند؛ آرمانشهری که ما کمتر جرأت می‌کنیم از آن صحبت کنیم. این سطح از مطالبه هم می‌گوید که منظر فرهنگ چقدر متعالی است و ایشان فرهنگ را چقدر عمیق می‌بینند.

فرهنگ زینت‌المجالس نیست، وزارتخانه نیست. جایی نیست که مثلاً بگوییم وزانت علمی و حسی و معنوی فرهنگ هم چیز خوبی است. ما پادشاهان سابق را داشته‌ایم که در مجالس بزم‌شان شعر هم خوانده شده است. تصور آن حاکم یا شاه از شعر، زینت‌المجالس‌بودن است. همان‌طور که در آن مجلس، موسیقی طرب یا شرابی هست، شعری هم هست. در منظر یونانی به شعر، دیونیسوس (Dionysus) هم مظهر شعر است، هم مظهر شراب و شیدایی و هم مظهر تئاتر اما که این نازل‌دیدنِ شعر است. در منظر رهبر معظم انقلاب هنر و فرهنگ زینت‌المجالس نیست، بلکه ابزار تمدن‌سازی و یکی از گام‌های ناگزیر میان ما و تمدن نوین اسلامی است. یکی از مطالبات ایشان این ضرورت است که هنر اسلامی و فرهنگ اسلامی را فراچنگ بیاورید و از این معبر به سمت تمدن نوین اسلامی بروید. این مطالبه ایشان است و نشان می‌دهد که خودشان این مسیر را پیموده‌اند.

چند نوبت به تاریخ و ضرورت زیستن در تاریخ اشاره کردیم. مزیت خاص و منحصر به فرد ایشان احاطه‌شان به تاریخ است که صرفاً تاریخ صدر اسلام نیست. ایشان پیش از انقلاب ترجمه کتاب امام حسن مجتبی(علیه‌السّلام) را در کارنامه دارند. احاطه بسیار خوبی به مقولات تاریخ اسلام دارند. برخی از خطبه‌های نمازجمعه و سخنرانی‌هایی که در دوره رهبری ایراد فرموده‌اند و بحث عوام و خواصی که در دهه ۷۰ در مورد عاشورا مطرح می‌کنند،گویای احاطه کامل ایشان بر تاریخ صدر اسلام دارد. بسیاری از علمای دیگر هم درباره تاریخ صدراسلام کتاب دارند. برخی از این آثار با رویکرد مقتل و برخی با رویکرد تحلیل اجتماعی و سیاسی صدر اسلام است و بنده کمتر مرجع تقلید معاصری را می‌شناسم که بر تاریخ معاصر نیز اشراف این‌چنینی داشته باشد.

عبارتی در کتاب دغدغه‌های فرهنگی است که ایشان فرموده‌اند تاریخ معاصر غرب را بارها خوانده‌اند و در ادامه می‌فرمایند که خیلی خوب تاریخ غرب را می‌شناسند و غصه می‌خورند وقتی می‌بینند جوانان ما تاریخ انقلاب‌های اروپا و آمریکا را نخوانده‌اند و هیچ احاطه‌ای بر انقلاب‌های خونریز، دور از انسانیت و ظالمانه غربی ندارند تا قدر انقلاب اسلامی خود را بدانند. همین یک جمله ایشان و مطالبه‌شان باعث شد که ما فصل اول از مجموعه تاریخی دوران را بسازیم. ایشان می‌فرمایند من آن‌قدر این تاریخ را خوانده‌ام که انگار آن را زیسته‌ام. این مضمون را جد بزرگوارشان هم می‌فرمایند و این صفت امیرالمؤمنین علی(علیه‌السّلام) است. حضرت فرموده‌اند در احوال اقوام پیشین چنان نظر کرده‌اند که گویی آن دوران را زیسته‌اند و صالح و طالح آنان را تشخیص می‌دهند. رهبر معظم انقلاب نیز به سیره جدشان تأسی کرده‌اند. وقتی امام معصوم(علیه‌السّلام ) این را می‌فرمایند،  پیرو راستین ایشان نیز باید احاطه بسیار جدی به تاریخ داشته باشد، انگار تاریخ را زیسته و فراز و فرودهای آن را تجربه کرده و در تجربه اقوام سلف شریک شده است. این انسان اساساً جور دیگری زندگی می‌کند و افق آینده‌اش چیز دیگری می‌شود. چراکه گذشته به ما می‌گوید که به آینده چگونه نگاه کنیم. این تجربه، که نه فقط تاریخ صدر اسلام که غرب را هم این‌قدر دقیق بشناسی، در ایشان منحصر به فرد است؛ تاریخ رنسانس و عصر روشنگری، تاریخ فلسفه و آرای فیلسوفان غربی و شرقی و در یک کلام تاریخ انقلاب‌های معاصر و تاریخ هنر و فرهنگ در جهان امروز. این میزان احاطه است که به ایشان جامعیتی بی‌بدیل می‌بخشد و می‌توانند این‌گونه محکم در مقابل غرب بایستند، این‌طور جدی از جبهه انقلاب و نیروهای خودی مطالبه کنند که در این عرصه‌ها کم دارید و بروید کار کنید. کم نبوده‌اند علمایی که پیروان را با کارهای خیلی نازل و ساده فرهنگی هنری دعای خیر می‌کردند. کتاب‌های قبل از انقلاب را نگاه کنید، نسل من کاملاً کتاب‌های «حاجی نایبی» را یادشان می‌آید. نه همۀ کتاب‌ها اما قدر مشترک کتاب‌های مذهبی که پاساژ حاج‌نایب و پاساژ گلشن در خیابان جمهوری، چاپ می‌کردند کتاب‌های متوسط و ضعیفی بودند. کتاب‌های قطع جیبی با کاغذ کاهی درباره موضوعاتی چون منع قمار و شرابخواری و پاسخ به پرسش‌های دینی جوانان و… بود که شاید برای آن دوره کارهای خوبی بودند. انتشارات در راه حق قم و دارالتبلیغ اسلامی آقای شریعتمداری هم فعالیت می‌کردند و مهم‌ترین نشریات دینی آن زمان مکتب اسلام، نسل نو و پیام شادی بود که به ترتیب برای مخاطبین بزرگسال نوجوان و کودک منتشر می‌شد.

نمی‌خواهم نام همه را ببرم، چون قاعدتاً طرفداران و مخالفینی دارند. علی‌الاطلاق آن موقع خیلی کارهای متوسط البته با نیت خیر تألیف و سپس به محضر بزرگان عرضه می‌شد. آن بزرگان نیز در مقدمه این کتاب‌ها از قلم مؤلف تجلیل می‌کردند و می‌نگاشتند که اثر فاخری است و چه وزانتی دارد و چه طراوتی به عرصه دین بخشیده است. قسمت عمده‌ای از این آثار متوسط و نازل، مقدمه‌ای از بزرگان آن دوره دارد. به طور مثال کسی درباره مثلث برمودا و امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) کتاب نوشته و عالمی بزرگ هم مقدمه‌ای بر آن نگاشته است. این مسئله نشان می‌دهد که حوزه دانشی آن عالم در آن مقوله، محدود است یا اصلاً ورودی ندارند. یا زمانی کسی پوستری طراحی کرده و یک شتر، یک نخل و یک شمشیر به تصویر درآورده است و ذیل آن هم یک بیت شعر ناقص درج کرده است، اگر من بگویم ظهور با این پوستر تعجیل شده است، این نظر حاکی از دانش کم من است. یا یک سرود ساده و پر از تکرارهای ملال‌آور در مقوله نیمه شعبان باعث می‌شد که برخی از علما ابراز بهجت و شادی کنند و هنوز هم غایت تصور بعضی‌ها از تولّی و تبرّی در عصر حاضر همان کارهای ۵۰ سال قبل است. تصورشان از گرافیک، سرود، هنر و فرهنگ همان مقولاتی است که بود. دکلماسیون‌های پر اغراق و مثلاً پر شوری که به اسم هنر دینی‌ در برخی هیئات اجرا می‌شد. فاخرترین‌شان هم مدل حسینیه ارشادی بود. همان تئاتر و گرافیک و کتاب و هنر و سرودی که بود و هم‌دوره‌های من به‌خوبی آن را می‌شناسند.

اما سطح مطالبات معظم له از هنر دینی و هنرمندان این عرصه بسیار فراتر از این حدود است. به گونه‌ای که کارهای خیلی خوب و وزین هنری وقتی پیش ایشان می‌رود، عموماً نمره متوسط می‌گیرند. منظر نقد ایشان حاکی از آن است که در عرصه فرهنگ و هنر بسیار چشم و دل سیر تربیت شده‌اند و مصادیق زیادی را دیده‌اند و لاجرم هر مدلِ نازل و ضعیفی از ایشان دلبری نمی‌کند. این صفت مهمی است، که اگر نباشد هنرمندان انقلابی و دینی در مرحله نازله‌ای متوقف می‌مانند. اگر با یک سرود و تصویر ساده دینی یا با یک فیلم معمولی و پر از شعار، دعای یک مرجع پشت‌شان باشد، در این صورت چرا باید تلاش کنند تا یک شاهکار هنری یا اثر فاخر دینی عرضه کنند و پس از آن تن به نقد آن اثر بسپارند. نفس مطالبه‌گر بودن در این عرصه موجب رشد هنرمند و ارتقاء بنای فرهنگ و هنر می‌شود و طبعاً ناظر به آگاهی و دانش است. اینها صفات بسیار مهمی هستند.

من چند بار توفیق تشرف به حضور ایشان را داشته‌ام و از احاطه ایشان به ادبیات غرب متعجب شده‌ام. خیلی‌ها تاریخ غرب را خوانده‌اند. مثلاً شهید بزرگوار مطهری احاطه کامل به تاریخ غرب دارند. این را شاگرد ایشان آقای دکتر حداد عادل برای ما نقل می‌کرد که یک روز به منزل استاد رفتم. کتابخانه کوچکی داشتند و خانواده‌شان مرا راهنمایی کردند که آنجا منتظر بمانم تا استاد تشریف بیاورند. من نگاهی به کتاب‌های استاد انداختم و تاریخ تمدن ویل دورانت را دیدم. یک جلدش را برداشتم و دیدم ایشان کامل  خوانده و حاشیه زده‌اند. این نشان می‌دهد برخی علمای ما بر تاریخ قدیم و جدید احاطه داشتند و البته از نوابغ عصر خود بودند. ولی آیا به ادبیات معاصر غرب هم احاطه داشته‌اند؟ آیا آن علما رمان‌های مفصل غربی (مثلاً سه تفنگدار الکساندر دوما) را خوانده‌اند. رمان‌های مطوَّلی که حتی حوصله هنرمندان هم اقتضا نمی‌کند مثلاً چهار جلد زندگی کلیم سامگین اثر ماکسیم گورگی (Maxim Gorky) را بخواند. احاطه ایشان موجب شده است که معمولاً شعرا و نویسندگان خدمت ایشان با سرِ افکنده مشرف می‌شوند، چون می‌دانند که اگر ایشان در زمینه ادبیات و شعر سؤالاتی بپرسند، این‌ها احتمالاً در پاسخ فرومی‌مانند. معمولاً حجم کتاب‌های جدید و تازه وارد بازار شده‌ای که رهبری مطالعه کرده‌اند از متخصصین این رشته‌ها بیشتر است. من نمی‌دانم ۲۴ ساعت ایشان چقدر موسّع است که می‌رسند این‌طور روزآمد و به قول امروزی‌ها up to date باشند.

بنابراین اوقاتی که با شعرا و نویسندگان خدمت ایشان رسیده‌ایم، عموماً اضطراب را در چهره دوستان می‌دیدم و اینکه می‌دانند اگر مورد پرسش واقع بشوند بسیاری از پاسخ‌ها را نمی‌دانند و رهبری یک گام از آن‌ها جلوتر است. یک گام جلوتر از شاعر، نویسنده، ادیب و از کسانی که ادعا دارند و معاریف عرصه هنر هستند.

می‌خواهم نتیجه بگیرم که ادبیات دروغ و قصه نیست. ادبیات تاریخ واقعی یک قوم است. وقتی ادبیات فرانسه قرن ۱۸ را می‌خوانیم، با فرانسه واقعی آشنا می‌شویم. و اینکه فرانسه به کجا می‌گویند؟ مردم فرانسه چه دیدند که از آرمان‌خواهی انقلاب کبیر دوباره به ارتجاع امپراطوری ناپلئون بازمی‌گردند؟ چه تجربه زیسته‌ای داشته‌اند؟ چرا این آرمان‌خواهی هر چند وقت یک بار سر برمی‌دارد و دوباره به زیر خاکستر می‌رود. چرا فرانسوی‌ها در داخل سرزمین خودشان این‌طور آزادی‌خواه و در بیرون از مرزهای خود تا این حد دیکتاتور هستند؟ اگر می‌خواهیم فرانسه واقعی را بشناسیم، باید ادبیات آن را بخوانیم، نه تاریخش را. در عصر معاصر، دیپلمات‌های ما چقدر ادبیات می‌خوانند؟ دیپلماسی یک علم ضروری و جدی است که آداب رفتار بین‌المللی را می‌آموزد، اما آیا از نظام ارزشی و خلقیات ملت‌ها هم حرفی به میان می‌آورد؟ آیا می‌گوید که وقتی با اروپایی جماعت معامله می‌کنی مراقب باش و فریب ظاهرش را نخور؟ فرانسوی به چه کسی می‌گویند؟ انگلیسی کیست؟ این را از ادبیات هر قومی می‌توان فهمید و نه از تاریخ آن. با ادبیات می‌توان دریافت که چگونه مردمی در کدام ظرف زمانی و مکانی زیسته‌اند. این‌گونه است که در مورد یک کشور می‌توان به یک تحلیل درست تاریخی و اجتماعی دست یافت. حالا به عنوان یک رهبر دینی می‌دانید که تکلیف‌تان با این کشور و با مردمش چیست. باید ادبیات روسیه را خوانده باشید تا مردمش را بشناسید که در وقت ضرورت بتوانید برای او پیغام بدهید که ما می‌توانیم در یک اوپک گازی -که پیشنهادش از جانب خود رهبری بود- با شما شراکتی داشته باشیم. نتیجه این بصیرت تاریخی و تدبیر است که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را از یک دشمن جدی انقلاب اسلامی و حامی صدام به یک متحد راهبردی در منطقه تبدیل می‌کند. این نشان می‌دهد که شما ادبیات آن قوم را خوانده‌اید و آن ملت را با تمام نقاط ضعف و قوتی که در فرهنگش دارد به‌خوبی می‌شناسید.

*درست برخلاف افراد مدعی که هنوز تحلیل‌شان از روسیه فعلی، اتحاد جماهیر شوروی سابق است.

و در نشریات‌شان هم به کرات می‌بینیم که هنوز کودکانه اعتراض می‌کنند که چرا با شوروی که دشمن ما بود، کارهای مشترک می‌کنیم. منتقدانه بیان می‌کنند که اگر نسبت به امریکا دشمنی هست، با روسیه هم باید باشد! مگر امام نگفت «نه شرقی، نه غربی»؟ این‌ها هنوز نمی‌دانند تفسیر امام از شرق و غرب چیست و اصلاً فهم این نکته برایشان میسر نیست که مواضع ولادیمیر پوتین چقدر با مواضع پادگورنی (Nikolai Viktorovich Podgorny) متفاوت است.

البته مهم است بدانیم که آقای پوتین تا زمانی که طبق این موازین رفتار می‌کند، مورد اعتماد ماست. اگر روزی رفتار دیگری کرد، دیگر متحد ما نیست. شما اصولی دارید و طبق اصول‌تان با دیگران رفتار می‌کنید. پیامبر اکرم(صلوات‌الله‌علیه) در دوران قبل از اعلام رسالت‌شان در عصر جاهلیت در پیمان «حلف الفصول» با کفار مکه هم‌پیمان می‌شوند که اگر تاجر غریبی به مکه آمد و در حق او ظلم شد، به عنوان جوانمردان مکه، پای دفاع از آن مظلوم بایستند.

*دفاع از حق

دفاع از حق، آن هم قبل از ابلاغ رسالت. یعنی شما می‌توانید با پیروان سایر ادیان و حتی کافران، بر سر دفاع از حق، هم‌پیمان بشوید، «تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم» (آل عمران:۶۴).

مهم این است که بدانیم ما به سمت ولادیمیر پوتین رفته‌ایم یا او به سمت اهداف ما متمایل شده است؟ اگر در این مسیر، اهدافِ مبتنی بر نظام ارزشی ما تأمین می‌شود، ایرادی ندارد. مهم این است که ما باید ادبیات روسیه را خوانده باشیم تا یک روس را با همه نقاط قوت و ضعف تاریخی‌اش بشناسیم. از نقاط ضعف او برحذر باشیم و از نقاط قوت او استفاده راهبردی بکنیم. از آنجا که اکثراً این عرصه را نمی‌شناسند، کل آن را قلم می‌گیرند و می‌گویند روسیه همانی بود که نصف سرزمین ما را در دوره قاجار بلعید و حالا چه رفاقتی می‌تواند بین ما باشد؟ برای کسی که بر این تاریخ احاطه ندارد هیچ رفاقتی نمی‌تواند شکل بگیرد.

در اول بحث مثال‌هایی زدم که وقتی به مقوله‌ای ورود نداریم، عطایش را به لقایش می‌بخشیم، اما اگر من به این ساحت ورود دارم، یعنی به تاریخ روسیه، هنر و ادبیاتش احاطه دارم و لاجرم نظام ارزشی مردم و شیوه زندگی روسی را می‌شناسم، می‌توانم در راستای مصالح اعتقادی و منافع ملی با آن‌ها تعامل کنم و مراقب نقاط ضعفش هم باشم. این به سبب همان احاطه‌ای است که عرض کردم. دو سطح ورود وجود دارند. سطح اول این است که شما از همه‌‌چیز پرهیز کنید. وقتش را ندارم، علمش را هم ندارم، و لذا قیدش را می‌زنم.

*با تشکر از تحلیل خوب و جامعی که راجع به این مسئله فرمودید، اگر مشخصاً به حوزه سینما بیاییم، از اشراف و تسلط رهبر معظم انقلاب بر این حوزه صحبت بفرمایید.

ایشان از سر تواضع فرموده‌اند که من متخصص سینما نیستم، ولی به ادبیات ورود دارم. اتفاقاً ایشان به مقوله سینما هم ورود جدی دارند، چون مادر سینما، ادبیات است. هیچ کشوری بدون ادبیات صاحب سینما نشده است. یکی از خلل‌های جدی سینما در کشور ما این است که ادبیات نمایشیِ ماقبل سینما، یعنی رمان، نداریم. مطالبه جدی رهبر معظم انقلاب از نویسندگان کشور این است که به قصه کوتاه بسنده نکنند و رمان بنویسند. رمان یعنی تجربه زیسته یک قوم. یک قوم چهل سال بعد از انقلاب را چگونه زیست؟ این رمان می‌خواهد. وقتی کسی که در این چهل سال زیسته است، آن را به یک تجربه تاریخی تبدیل می‌کند و در چند جلد رمان می‌گنجاند، ارزش استناد، اقتباس و تبدیل‌شدن به فیلم پیدا می‌کند. اما چون این ادبیات را نداریم، قطعاً سینمای آن را هم نداریم.

وقتی شما به ادبیات احاطه داشتید، خواسته یا ناخواسته، متخصص سینما هم می‌شوید چراکه ادبیات، مادر سینماست. در کشور ما چون اصحاب سینما این تخصص را ندارند، عمدتاً فیلم‌نامه‌هایشان مؤلف است. فیلم‌نامه مؤلف مال چه کسی است؟ یک جوان که تازه فعالیت خود را در انجمن سینمای جوان آغاز کرده است. او مگر چقدر جهان را می‌شناسد که فیلم‌نامه مؤلف می‌نویسد؟ مگر عالم درونش چقدر بزرگ است که همه فیلم‌نامه‌هایش را از مافی‌الضمیرش ارائه بدهد؟ کسی می‌تواند فیلم‌نامه مؤلف بنویسد که مثلاً همانند آلفرد هیچکاک چند دهه زیسته و جهان را دیده باشد. البته با چنین فیلم‌نامه‌ای هم ممکن است موافق یا مخالف باشیم. بسیاری از فیلم‌نامه‌های هیچکاک هم اقتباسی هستند. این‌گونه سینما در کشوری که ادبیات ندارد و اصحاب سینما به سبب اینکه هنر اقتباس و دسترسی به منابع اقتباسِ درست ندارند، تماماً سینمای مؤلف است و هر کسی مدعی ارائه سینمای خود می‌شود! نتیجه این جریان تولید فیلم‌های کافی‌شاپی، آپارتمانی و سینمای مبتذلی است که فیلم‌ساز در آن زندگی خود و آنچه را در اطرافش می‌بیند -با همه شذوذات زندگی خودش- روی پرده سینما بازنمایی می‌کند.

اگرچه رهبر معظم انقلاب از سر تواضع می‌فرمایند که من کارشناس عرصه سینما نیستم، اما مطالبات ایشان از سینما نشان می‌دهد که سینما را خیلی دقیق و اتفاقاً بهتر از بسیاری از سینماگران می‌شناسند.

امروز جماعت غرب‌زده‌ای در سینمای ما می‌گویند سینما با دین جمع‌پذیر نیست. بزرگواران دیگری در عرصه روشنفکری دینی، که از شاگردان مرحوم فردید بودند، در دهه ۶۰ اعتقاد مشابهی داشتند. می‌گفتند از آنجا که ریشه تمدنی سینما در غرب بوده، برای ما آورده‌ای ندارد. اما جالب است که مطالبات رهبر معظم انقلاب در این زمینه بسیار جدی است و می‌فرمایند که ما باید از این اسب سواری بگیریم. نکته مهم این است که سوارکار چه کسی باشد! اگر سوارکار هستید باید بتوانید از این اسب، سواری بگیرید.

مطالبه ایشان سینمای اسلامی است. نمی‌گویند سینمای دینی، بلکه می‌گویند سینمای اسلامی. این در حالی است که در کشور ما کسانی یک پله قبل یعنی سینمای دینی را محال می‌دانند. اما رهبر معظم انقلاب با چه دانش و احاطه‌ای می‌توانند از سینمای اسلامی سخن بگویند؟ از نظر ایشان سینما ظرفیت بروز مصادیق اسلامی و عرضه جدی مصادیق دینی را دارد. توصیفات ایشان درباره فیلم‌های مرحوم فرج‌الله سلحشور و استاد شهریار بحرانی، از جمله مریم مقدس و ملک سلیمان، نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً چنین مطالبه‌ای دارند و می‌دانند این امر شدنی است ولی کسانی، حتی از مسئولین و به‌عمد، این مهم را درک نکرده‌اند. از ابتدای انقلاب به جای سینمای دینی سینمای معناگرا را مطرح کردند. کدام معنا؟ معطوف به کدام باطن؟ سینمای بودایی و سینمای هندوها هم معناگرا هستند. سینمای شَمَن‌ها هم معناگراست و به نوعی در همه آن‌ها تأویل و دلالت از ظاهر به باطن وجود دارد، ولی کدام باطن؟ کدام معنا؟

 

*با توجه به تعاریفی که اشاره فرمودید، آیا تصور نمی‌کنید که ابداع چنین واژه‌هایی در واقع نوعی فرار رو  به جلو از سوی آن مسئولین بوده است و می‌خواستند به گونه‌ای سینمای اسلامی را دور بزنند، ولی چون جرئتش را نداشتند یا روی‌شان نمی‌شد یا چون موقعیت‌شان اقتضا نمی‌کرد و ضمناً می‌خواستند تلویحاً به مخالفین این سینما هم پیام بدهند که ما با شما هستیم.

این مطلب را در سخنرانی‌های مستقلی به طور مفصل گفته‌ام و نمی‌خواهم تکرار کنم. معتقدم که سینمای دینی را در گهواره کشتند. دنیا با انقلاب اسلامی منتظر بود ببیند که هنر اسلامی و به تبع آن سینمای دینی ما چیست. همه انقلاب‌های دیگر هم این کار را کرده‌اند و در همان دهه اول انقلاب‌هایشان، شاهکارهایی را مبتنی بر ایدئولوژی باطل‌شان خلق کرده‌اند و اصلاً هم نترسیدند که به آن‌ها بگویند شعارزده هستند. آن آثار همین امروز هم در جبهه باطل در کلاس‌های سینمایی به عنوان شاهکار تدریس می‌شوند. چه شد که انقلابی مبتنی بر حق و حقیقت و با مشرب اسلامی آمد اما در همان ابتدا سینمای دینی‌اش را در گهواره کشتند که بگویند دین با سینما جمع‌پذیر نیست!

اما منظور از سینمای معناگرا و روحانی،[۲] کدام روحانیت است؟ در مسیحیت هم روحانی وجود دارد، منظور آن‌ها چه کسی است؟ در سینمای معناگرایِ ادعاشده می‌توان از همه‌چیز سخن گفت جز سینمای دینی! اشارۀ رهبر معظم انقلاب در مطالبات‌شان به سینمای اسلامی -که یک پله بالاتر از سینمای دینی است- نشان می‌دهد که این مسیر را پیموده‌اند و از هنرمندان ضعیف ما در این عرصه، روشنفکرنمایان و مدیرانی که نمی‌دانند چگونه این مسیر را بپیمایند، بسیار جلوتر هستند. دقت مطالبات نشان می‌دهد که فرمانده این جبهه چقدر میدان را می‌شناسد و مطالبات‌شان بسیار جدی است. اگرچه هنوز هم بسیاری از سینمای معناگرا دم می‌زنند و هر نوع معنویتی را معادل دین و هر متافیزیکی را تجربه شهودی و عرفانی می‌دانند.

*که بسیاری از آن‌ها خرافات است.

ابتذال است. ولی این افراد از آن خرافات تلقی عرفان و شهود دارند و همه را درست می‌دانند.

من توفیق داشته‌ام که با ایشان فیلم سینمایی ببینم و دقت نظر ایشان را دیده‌ام. یکی از آن‌ها فیلم ملک سلیمان بود که دستی در تولیدش داشتم.

اگرچه یکی از عمده دلایل حمله به فارابی این جرم بود که چرا شما ملک سلیمان را ساختید؟ چرا راه آبی ابریشم یا چرا کودک و فرشته را ساختید؟ بعد از اتمام دوره مسئولیت بنده، قرار بود فیلم در تابستان ۸۹ اکران بشود. رهبر معظم انقلاب پیش از اکران می‌خواستند فیلم را ببینند. گفتند همان کسانی که در تولید این فیلم دخیل بوده‌اند بیایند، نه مسئولین فعلی. توفیق پیدا کردیم و در محضر ایشان فیلم را تماشا کردیم. ایشان به گروه سازنده التفات کردند و فرمودند اثر خوبی بود. فیلم را که دیدند، چنان دقیق نظرات‌شان را ابراز کردند که ما فهمیدیم سروکارمان با یک کارشناس خبره سینماست. فرمودند که من در این فیلم نکاتی را دیدم که قبلاً در هیچ تفسیری نخوانده بودم. فرمودند آنجا که خداوند جسدی را بر تخت سلیمان(علیه‌السّلام) انداخت تأویل فیلم درست است؛ یعنی یک ملک بی‌روح که به جسد تبدیل می‌شود. ایشان همیشه تعریف را در کنار مطالبه بیان می‌کنند؛ آنجا هم فرمودند که چرا نگفتید و ای کاش می‌گفتید که چرا سلیمان(علیه‌السّلام) از خدا ملک خواست؟ چرا یک نبی بزرگوارِ بی‌طمع به دنیا باید بگوید «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّاب» (ص:۳۵) ملکی به من بده که بعد از من به کس دیگری نمی‌دهی که تو بخشنده و وهاب هستی. چرا سلیمان(علیه‌السّلام) ملک خواست.[۳] سئوال ایشان این بود که چرا نگفتید که سلیمان از خدا ملک خواست؟ کارگردان محترم توضیح دادند که در این فیلم سلیمان(علیه‌السّلام) معارضین جدی دارد و هنوز ملک سلیمان(علیه‌السّلام) محقق نشده است و قسمت ملکه سبا و سایر موضوعات قرار است ساخته شوند. ایشان بر ساخت قسمت‌های دوم و سوم این فیلم تأکید فرمودند. بسیار متأسفم که مدیران بعدی به مطالبه ایشان که فرمودند «حتماً ساخته شود» اعتنا نکردند. شاید به سبب این است که ترجیح دادند آن‌ها هم با همین جریان رایج همساز و دمساز بشوند و فیلم‌های شهری، آپارتمانی و کافی‌شاپی بسازند اما فیلم قرآنی و دینی نسازند.

سطح مطالبه ایشان همیشه از کار ما بالاتر است و انگیزه‌ای می‌شود که ما را به سمت افق مطلوب بکشد، هیچ‌وقت ما را در اکنون نگه نمی‌دارد.

در دیداری که همراه شعرا خدمت ایشان رفته بودیم، شاعر جوان و گمنامی کتاب اشعارش را به ایشان تقدیم کرد. رهبر معظم انقلاب کتاب را ورق زدند و فرمودند این‌ها که جدید نیستند، من قبلاً همه این‌ها را خوانده بودم. یعنی اشعار آن شاعر جوان را خوانده بودند و یادشان بود. آن شاعر گفت که در چاپ جدید سه غزل افزوده‌ام. ایشان فرمودند پس من آن سه غزل را می‌خوانم.

یا دوست فرزانه و خردمندی کتابی را درباره فرهنگ و تاریخ هنر خدمت ایشان داد که فرمودند من کتاب را خوانده‌ام. چیزی بر آن افزوده‌اید؟ نویسنده صد صفحه افزوده بود و ایشان گفتند می‌خوانم. همچنین حضورشان در نمایشگاه کتاب که در غرفه‌های مختلف می‌گردند و کاری هم ندارند به اینکه این انتشارات حزب‌اللهی است یا سکولار. بر همه کتاب‌ها احاطه دارند. سؤالات ایشان از مسئولین غرفه‌ها حاکی از آن است که اشراف کامل دارند. این است که به انسان جرئت و جسارت مطالبه می‌دهد. یعنی به جای اینکه بگویند من نقشه این میدان مین را نمی‌دانم، پس احتیاط کنید و به سمتش نروید، می‌خواهند که از همه ظرفیت‌ها در جهت بیان مفاهیم اسلامی بهره برده شود و این ویژگی خاص ایشان است. امیدوارم خداوند نعمت وجود ایشان را بر ما مستدام بدارد و ما این توان را داشته باشیم که به الگوی عملی ایشان تأسی کنیم.

*در زمینه تئاتر و سایر مواردی که اشاره نفرمودید، اگر مطلبی هست بیان بفرمایید.

تا آنجا که من توفیق تشرف داشته‌ام، ایشان احاطه کافی به مقوله‌های دیگر هنر، از جمله تئاتر هم دارند. هم در متن سخنرانی‌های ایشان خوانده‌ام و هم در یکی از معدود ملاقات‌هایی که با ایشان داشتم، به تئاتری از مرحوم فرج‌الله سلحشور به نام ایوب پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) اشاره کردند که بیننده آن تئاتر بودند. توصیف می‌کردند که از طریق قرآن با زندگی آن نبی مکرم، رنج‌هایی که در ابلاغ رسالت کشیدند و آزمون سختی که خداوند از ایشان می‌گیرد و به واسطۀ آن صبر ایوب مشهور می‌شود، آشنا بوده‌اند. می‌فرمایند تئاتر آقای سلحشور، وجهه دیگری از ایوب(علیه‌السّلام) را به ایشان معرفی کرد و موجب شد که تصور بالاتری پیدا کنند. این نکات ضمن اینکه تکریم یک هنرمند است، نشان می‌دهد که ایشان مدیوم تئاتر را خیلی خوب می‌شناسد و می‌داند که با تئاتر می‌توان گنج‌های نهفته را آشکار کرد. شاید خود مرحوم آقای سلحشور نمی‌دانست چه کرده است. خدا ان‌شاءالله به مرحوم سلحشور بابت خدماتی که به عرصه هنر دینی کرد و شجاعتی که ورزید و تهمت‌هایی که به جان خرید، منزلت اخروی متعالی عطا کند. او به عنوان یک سالک، زندگی ایوب نبی(علیه‌السّلام) را خوانده و در یک شور هنرمندانه، بصیرت خود را از این منظر ارائه کرده بود، ولی حالا یک کارشناس و داوری که با تئاتر آشناست، دارد به او نمره می‌دهد و می‌گوید این کاری که تو کردی، وجه پنهان شخصیت ایوب(علیه‌السّلام) را آشکار کرد.

من توفیق تماشای این تئاتر را از نزدیک نداشته‌ام، ولی گویا در آغاز نمایش، مدتی ملائکه در مناجات با رب‌العالمین، کرامات ایوب(علیه‌السّلام) را می‌گویند و برای او دعا می‌کنند. ما معمولاً آزمون های سخت ایوب نبی(علیه‌السّلام) را کسالت و بیماری می‌دانیم و شأن آن نبی برای ما آشکار نمی‌شود که خداوند از چه موجود عزیزی چه آزمون‌های سختی گرفت. تئاتر می‌تواند این را به ما بگوید. رهبر معظم انقلاب در قالب تعریفی که از آن تئاتر می‌کنند، این وجه تئاتر را بیان می‌کنند. یک کارشناس تئاتر می‌تواند این را بگوید. حتی شاید مرحوم سلحشور که این اثر را عرضه کرده، نداند که چه کار کرده است و چرا کارش امتیاز می‌گیرد.

در مورد آثار دیگری در حوزه هنری هم ایشان نظرات تخصصی داشتند که نشان می‌دهد قطعاً در عرصه تئاتر کارشناس هستند. در زمینه شعر قطعاً ایشان کارشناس هستند. نشست ایشان را با شعرا و ایرادهای دقیقی که در ظرائف شعری شعرا می‌گیرند، دیده‌ایم. آنچه که من از ایشان، به عنوان منتقد عرصه هنر دینی، آموخته‌ام این است که نقد ایشان محتوامحور است. ایشان نقد فرمالیستی نمی‌کنند، ضمن اینکه به‌شدت به فرم احاطه دارند، اما اصالت را همیشه به محتوا می‌دهند.

 

*فرم را ابزار تعالی محتوا می‌دانند.

دقیقاً برخلاف دوستان مسلمان و فرمالیست معاصر، که معتقدند از دل فرم محتوا می‌جوشد، باید گفت اتفاقاً محتوای فاخر است که فرم خود را ایجاد می‌کند.

بنابراین به اعتقاد بنده ایشان در زمینه نقد هم صاحب‌نظری خود را آشکار می‌کنند و آموزش می‌دهند که نقد صحیح، نقد محتوامحور است. هنرمند باید اول متاعی به نام محتوا -اعم از مثبت یا منفی- داشته باشد تا بتوان او را نقد محتوایی کرد، بعد راجع به فرم اثر او هم حرف می‌زنیم. در حالی که دوستان فرمالیست ما می‌گویند اول فرم، آن هم فرمی که خود قبولش داشته باشند. محتوا برایشان خیلی مهم نیست، معتقدند اگر اثری فرم دارد همه‌چیز دارد، اما بدون فرم محتوا هم بی‌فایده است.

به نظر من رهبر معظم انقلاب در نقد هم صاحب‌نظر و صاحب سبک هستند. هر میزان از این احاطه را که به بُعد ولایی یا به خانواده خوب و محترم فرهنگی‌ای که ایشان در آن رشد کرده‌اند، منتسب بدانیم و بگوییم که ایشان نابغه آفریده شده‌اند، هیچ‌کدام نافی تلاشی که خود کرده‌اند نیست. تلاش، مطالعه سنگین و نظام‌مند و هدفمند، ایشان را به یک منظومه فکری رسانده است. در مورد منظومه فکری بدون تعارف بگویم چیزی است که بسیاری از مدعیان فرهنگ، هنر، رسانه بعد از ۸۰ سال هم به آن نمی‌رسند. یعنی بعد از مدت‌ها محل عرضه فرهنگ و رسانه بودن، گزیده‌گوهایی هستند که فقط تکه‌هایی را از مطالبی آموخته‌اند و بسته به شرایط زمانی و مکانی به این‌ها استناد می‌کنند؛ تکه‌هایی که خیلی وقت‌ها با هم متنافر هستند و هرگز از این تکه‌های پراکندۀ ذهن آن‌ها یک منظومه واحد برداشت نمی‌شود. شعر و کلام را هر بار جور دیگری می‌گردانند. به طور مثال ناصرخسرو قبادیانی می‌گوید، «بسوزند چوب درختان بی‌بر/ سزا خود همین است مر بی‌بری را» سعدی«علیه‌الرحمه» می‌فرماید، «به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری؟/ جواب داد که آزادگان تهی‌دستند». اگر فرض کنیم که هر دو شعر را یک شاعر سروده باشد -که این‌طور نیست- ذهن بسیاری از روشنفکران ما به همین صورت مجموعه‌ای از اضداد است. یعنی بستگی دارد که در کدام شرایط قرار بگیرند. در جمع مریدانِ شبه روشنفکرِ آوینی، او را شبه روشنفکر فرمالیست معرفی می‌کنند و مستنداتی از آن جنس می‌آورند و در جمع حزب‌اللهی‌ها، نظر معکوسی می‌دهند و می‌گویند که آوینی خیلی هم اصولگرا بود! معلوم نیست در ذهن‌شان چه خبر است! مثل آیینه‌ای  بازتاب مشتریِ مقابل خود می‌شوند.

متأسفانه خیلی‌ها ابن‌الوقت هستند، منظومه فکری ندارند و بیشتر به مدیران روابط عمومی خبره و زبده‌ای شبیه هستند که جبّه تئوریسینی پوشیده‌اند. دائماً مصاحبه می‌کنند، حرف می‌زنند و نظریه‌های مختلفی می‌دهند اما اگر کسی نظرات آن‌ها در چند مصاحبه را به خودشان عرضه کند، حس می‌کنید که هیچ نظم و نسق فکری ندارند. روزی در این سپاه مشغول هستند، روزی در آن سپاه، روزی در این جناح، روزی در آن جناح. بدون منظومه فکری، هر جا بار بخورد، همان جا بار می‌برند و فرق نمی‌کند چه چیزی را ببرند.

کم‌اند انسان‌های آشنا با فرهنگ، هنر و رسانه که منظومه فکری داشته باشند. افرادی که اگر کلام‌شان را از جمیع جهات بشنوید و در کنار هم قرار بدهید، همۀ آن درون یک منظومه بگردد. منظومه‌ای که در آن نسبت‌ها با هم مشخص هستند، حرکات وضعی و انتقالی در یک نظم دقیق اتفاق می‌افتد و این منظومه می‌تواند هم در قالب و هم در محتوا از خودش دفاع کند. این صفت مشخصه‌ای است که ندیده‌ام کسی از رهبر معظم انقلاب بگوید و احساس وظیفه می‌کنم که من عرض کنم. این دستاورد کمی نیست و یک کیمیاست که انسان از فرط احاطه بر مقولات مختلف و مطالعات میان‌رشته‌ای که دغدغه جهان امروز است به سطحی از احاطه و دانایی برسد که بتواند در یک منظومه فکری واحد، همه آن‌ها را جانمایی کند. جایگاه هریک از این معارف، در منظومه فکری این بزرگوار مشخص است و با نظام ارزشی و اعتقادی ایشان در پیوند مستقیم قرار دارد.

ذکر این نکات از این روست که هنرمندان ما بدانند که چه چیزهایی را ندارند. ابن‌الوقت‌بودن به عادت هنرمند تبدیل شده است؛ در لحظه‌زیستن، در لحظه ابرازکردنِ نظر و حس لحظه‌ای خود را کتاب کردن و در بازار ریختن. حافظ به این دلیل حافظ شد که آن موقع صنعت چاپ نبود؛ ۴۰-۵۰ سال فرصت داشت روی اشعارش کار کند و پختگی پیری را در همه اشعار جوانی لحاظ کند. من از هنرمندان مدعی مسلمانی تعجب می‌کنم که احساسات لحظه‌ای‌شان را برون‌فکنی می‌کنند، حس امروزشان با دو سال بعدشان فرق دارد و می‌گویند جرئت ابراز خودمان را داریم! ابراز خود را هر کسی بلد است. آیا شما منظومه و سپهر فکری داری؟ آورده‌ای برای مخاطبت داری؟ رهبر معظم انقلاب از این جهت هم مثال‌زدنی هستند که در عین احاطه به ساحت فرهنگ و هنر و رسانه، در کنار ایمان و اعتقاد و تقوای مثال‌زدنی، به قرآن و مدل‌های مادی تأکید می‌کنند. ایشان بسیاری از مدل‌های قرآنی را می‌فهمند و توصیف می‌کنند. مثلاً به مسئولین کشور می‌گویند از تهدیدات بیگانه نگران هستید؟ نترسید. تقوا بورزید، « إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَّالَّذِینَ هُم مُحْسِنُون» (نحل:۱۲۸) مگر معیت خدا را نمی‌خواهید؟ تقوا بورزید. کجای دانشکده‌های آموزش دیپلماسی ما چنین چیزی را می‌آموزند که اگر دست برتر و معیت خدا و توفیق مادی می‌خواهید تقوا بورزید؟ این یک استراتژی برگرفته از قرآن است، « إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین» (شعرا:۶۲). در دوره‌ای که می‌بینیم اکثر مسئولین منفعل و ناامید هستند، ایشان از همه امیدوارترند، چون فرمول‌های الهی را در عالم رصد می‌کنند و مثلاً می‌گویند این آیه شامل حال جامعه است و الان این‌طور باید دید. این به یک مجموعه پیچیده فکری برمی‌گردد که وجهی از آن هم هنر، فرهنگ و رسانه است. اگر هنرمندان ما یک الگوی خوب می‌خواهند سوای مصادیقی که برشمردیم -یعنی احاطه به تاریخ، احاطه به ادبیات و مردم‌شناسی و احاطه به مصادیق هنر و مطالعه فراوان و نظام‌مند- باید تلاش کنند به این منظومه فکری برسند. آن موقع یک هویت درخور استناد و ماندگار در عرصه هنر، فرهنگ و رسانه خواهند داشت. این الگو را خداوند به ما عرضه داشته است، ان‌شاءالله که قدرش را بدانیم.

 

*که در واقع می‌شود دین‌محوری و دین‌باوری. یعنی وقتی که یک منظومه ذهنی شکل گرفته منسجم در یک نگاه وجود دارد و مبنای آن هم دین‌محوری است، بقیه را با این میزان می‌کند.

حتی بگذارید بگویم ولایت‌محوری و معصوم‌محوری. امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) مقتدای همه ما و معنای اتمّ انسان کامل چگونه بودند؟ به عنوان یک الگو، ایشان هم یک منظومه توحید و منظومه کامل ولایت هستند و هم شعر می‌سرایند. اشعار ایشان، مضامین آن‌ها، قوت ساختار و قوت محتوا را ببینیم. ایشان خطیب و بلیغ هستند. خطبه‌های بدون الف و بدون نقطه ایشان از آثار ماندگارند. از میدان جنگ می‌آیند و چنین خطبه‌هایی را در مسجد می‌خوانند. عده‌ای از فصحا و بلغای عرب جمع هستند، ایشان از جنگ می‌آیند و می‌پرسند بحث چیست؟ می‌گویند بحث این است که به عربی می‌توان شعری سرود و کلامی گفت که در آن الف یا نقطه نباشد. ایشان فی‌المجلس و به مناسبت بحث خطبه‌ای می‌خوانند که در آن الف یا حروف نقطه‌دار نیست. واقعاً عجیب است. انسان باید چقدر بر کلام و ادبیات احاطه داشته باشد که بتواند چنین کند. ولی تمام کلام ایشان هم مطالب دقیق و صواب و توحیدی است. فصاحت، بلاغت، نظم، سجع و کمال خطبه‌های نهج‌البلاغه در عین بیان مفاهیم توحیدی و دقیق، آموزشی است. سلوک امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) و شخصیت ایشان در میدان‌های رزم و حوزه‌های تربیت، عبادت، حکمرانی و عدالت‌ورزی نشان می‌دهد که اگر الگوی کسی امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) باشد، می‌تواند برکات فراوانی ببرد و به منظومه فکری توحیدی و ولایی برسد. ما حتماً نمی‌توانیم معصوم(علیه‌السّلام) باشیم، ولی حتماً باید معصوم(علیه‌السّلام) را مقتدای خود بدانیم و در حدی توان به ایشان تشبّه بجوییم.

*جهت را گم نکنیم.

وقتی که آفتاب ولایت می‌تابد، باید آفتابگردان باشیم و صورت‌مان به سمت آن آفتاب بچرخد و به اندازه خود از این نور بهره ببریم. کسی که بهره ببرد به کمال می‌رسد.

*اگر نکته‌ای باقی مانده بفرمایید.

ان‌شاءالله ما که به برکات ولی‌فقیه عادت کرده‌ایم، از این قالب عادت‌ها بیرون بیاییم، از بیرون نگاه کنیم و ببینیم که این امتیازات در هر انسانی نیست. اگر این امتیازات به عنایت حق و سلوک سخت و دشوارِ خود ایشان حاصل شده است قدر آن را بدانیم. من تعجب می‌کنم که منظر بعضی‌ها به ایشان صرفاً سیاسی است و از منظر سیاسی با ایشان موافق یا مخالف‌اند و صرفاً از بُعد منافع شخصی، ایشان را تأیید یا رد  می‌کنند.

*نازل‌ترین نگاه.

خودمان را معیار گرفته‌ایم در حالی که معیار، حق است. خود ایشان هم معیار وجودی خود را حق می‌داند. باید متناسب با حق خود را تنظیم کنیم. تواضع ایشان را ببینیم که در جلسه درس با یک طلبه نق‌زن، تلخی درستی می‌کنند، ولی در عین حال که برخوردشان غلط نبوده، از آن فرد عذرخواهی می‌کنند و این عذرخواهی از رسانه پخش می‌شود.

به واژگان دقیقه ایشان نگاه کنید که چقدر دقیق سخن می‌گویند. مثلاً می‌گویند من سعی کرده‌ام اکثر کتاب‌های این زمینه و موضوع را مطالعه کنم، نمی‌گویند همه کتاب‌ها را خوانده‌ام. چقدر این گفتار دقیق است. ایشان ترمینولوژی و واژه‌سازی خاص خود را دارند. ایشان بر سلیس و دور از واژگان فرنگی سخن‌گفتن، بر واژگان‌سازی‌های درست مثل مردم‌سالاری دینی و استفادۀ به قاعده از ظرفیت‌های زبان فارسی اصرار دارند. این‌ها مزیت‌هایی هستند که اگر حتی یکی از آن‌ها در فردی باشد، ما او را عالم می‌دانیم. خداوند توفیق داده و این صفات در آدمی جمع شده است که متأسفانه ما به این کمال خو گرفته‌ایم و فکر کرده‌ایم خیلی راحت و شدنی است. چنین امری ضمن اینکه یک سلوک سخت از دوران کودکی تاکنون را می‌خواهد، عنایت خاصه حضرت رب را می‌طلبد چراکه این امتیازات در هر کسی محقق نمی‌شود. امیدواریم این وجه شخصیت ایشان هم برای ما آموزنده باشد. متأسفانه در دوره‌ای به سر می‌بریم که بیان این مطالب و پرداختن به آن‌ها از نظر جریان روشنفکری وطنی جرم است اما ما با شجاعت تمام این مطالب را بیان می‌کنیم و به عنوان کارشناسان عرصه هنر، فرهنگ و رسانه زبان به تحسین کسی می‌گشاییم که این صفات را در معنای اتمّ، در خود جمع کرده است.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

[۱]. دغدغه‌های فرهنگی، چ بیست و چهارم، تهران، صهبا، ۱۳۹۳، ص ۵۳٫

[۲]. Spiritual

[۳]. نعوذ بالله دنیاطلب بود یا این ملک را می‌خواست تا مقدمه و کارگاهی عملی برای جهانِ پس از ظهور موعود باشد؛ که بگوید جامعه آرمانی مهدوی جامعه‌ای است که من در دوره خودم مدل مینی‌مالیزه و کوچک آن را ایجاد کرده‌ام؛ که همه قوای طبیعت تحت امر ولی الله الاعظم(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) است و برای چنین روزی آماده باشید. سلیمان(علیه‌السّلام) در دوره خود یک کارگاه عملی ظهور ایجاد کرده بود و طلب ملک از خداوند در مسیر رسالت ایشان بوده است.