بسم الله الرحمن الرحیم
م
ص ۷۶-۷۸: قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ / قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ / وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ
ل
گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهاى و او را از گِل!» فرمود: «از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو، که تو رانده درگاه منى! و مسلّماً لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود!
ک
ا
یک پیام از آیه:
گاهی خیال میکنیم تصمیمات بر مبنای اصالت ماده اگرچه خیلی خوب نیست ولی خیلی خیلی هم بد نیست. گمانمان این است اگرچه نباید بر مبنای معیارهای مادی برتر و پستتر تعیین کنیم ولی اگر کردیم هم کار خیلی وحشتناکی نکردهایم. مثلا با اینکه میدانیم جنس لباس کسی نشانۀ شأن حقیقی او نمیتواند باشد، جنس لباسش در رفتارمان با او تأثیر میگذارد! و آن را خیلی دور از ذهن نمیدانیم. یا مثلا وقتی در مقابل کسی که خودروی بهروزی سوار است، رفتاری متشخصانهتر داریم، در مقایسه با آنکه خودروی ضعیفتری دارد، این رفتار را خیلی عجیب تصور نمیکنیم. بماند که برای کسانی که سر و روی خاکی و چرک و چروکی دارند و شاید بوی نامطبوعی هم میدهند، یا برای کسانی که خودروی لهولوردهای سوارند و به زور خودشان را در خیابان میکشند، احتمالا جایگاه پستتری هم در ذهنمان قائلیم… اما… اما غافلیم از اینکه این اصلدانستن و مهمدانستن ماده از آن کلیدهای رازآلود نابودی است! اصلا یک ذیروح چقدر باید بد شود و چقدر باید با ربوبیت خدا سرِ جنگ داشته باشد تا بتواند مورد لعن دائم او قرار گیرد؟ چقدر باید پست شود و چه گناهی باید انجام دهد تا از یک جایگاه عرشی و نزدیک به ملائک به ناگاه به فرش سقوط کند، آن هم چه سقوطی!؟ قصه این است که آنچیزی که امروز در اطراف ما مثل نقل و نبات یافت میشود و به راحتی از کنارش میگذریم، حقیقتاً چیز عادیای نیست! خوشحالشدن و ناراحتشدنِ از ماده و کم و کیفش، در دستگاه خلقت حضرت رب اصلا چیز عادیای نیست! اصیلدانستن و دلآبکردن برای ماده اصلا عادی نیست و خدا اصلا آن را عادی نمیبیند! بلکه آن را خیلی تند و عظیم میشمارد! البته برای ابلیس و اعوان و انصارش چیز عادیای بود و بهغایت کوشید تا برای ما هم عادی شود؛ که مقداری موفق هم شد… نمیدانم… امیدوارم که هرچه شدیم لعینِ به لعنِ خداوندی نشویم…