<<<مطالعه بخش اول
بسم الله الرحمن الرحیم
۲-الگوی روشنفکرمأبانه در تربیت!
جلال آلاحمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» بعد از آنکه تفسیری از روشنفکری ارائه میدهد، ترمینولوژی «روشنفکری» را هم زیر سوال میبرد. او ویژگیهای روشنفکری را اینگونه دستهبندی مینماید:
- فرنگمأبی: روشنفکر سعی میکند به تجدد رو آورده، هر چیز که وی را شبیه غرب میکند در برگیرد.
- بدبینی یا سهلانگاری نسبت به دین: روشنفکر اعتقاد به مذهب را لازمه زندگی نمیداند، حتی اگر دست به اعمال دینی بزند، برای آن مقدمات علمی پیدا میکند. مثلاً حتی اگر روزه هم میگیرد برای آن است که به سلامت جسمی خود کمک کند و وزن خود را کاهش دهد یا اعمال عبادی دیگر را به خاطر دادههای علمی انجام میدهد.
- درسخواندگی (علمزدگی): کسی که در علوم مختلف صاحبنظر و درصدد تحلیلهای علمی گوناگون است.
پس از این جلال مینگارد: «اینها برداشت عوام است از روشنفکری. یا برداشت عوامانه. گرچه برداشت خود حضرات «روشنفکران» هم باشد. یعنی ساده کردن مشخصات دیگری است که در زیر خواهم شمرد:
اول) بیگانه بودن نسبت به محیط بومی و سنتی، با تاریخ و مذهب و زبان و فرهنگش، و بی اعتنا بودن نسبت به تمام آنها و مدام توجه داشتن به ملاکهایی که از «متروپل» (غرب) و دربارۀ «متروپل» با خود آورده. از آداب و رسوم گرفته تا تاریخ و سنت و زبان و فرهنگش. یعنی که در یک محیط بومی به صورت عامل فرنگ و آمریکا به سر بردن و دست بالا با آرزوی اینکه محیط بومی و سنتی را نیز به صورت آن محیطها در آوردن.
دوم) جهانبینی علمی داشتن. قضا و قدری نبودن. با نظر علمی و انتقادی به امور دنیا نگریستن و به هر صورت و در مورد هر گزی مقایسه در دست داشتن- گرچه این مقایسه به ضرر محیطهای بومی و سنتی درآید که یا مستعمرهاند یا نیمهمستعره.»[۱]
این نکات در آثار کیارستمی دیده میشود. در «مسافر»، «قاسم» برای تماشای پدیدۀ وارداتی و شبه مدرن فوتبال از همه سنتها و حرمتها عبور میکند و همانطور که قبلاً هم اشاره شد با سرقت پول روضه، گرفتن بهای یک چیز بیبها از دیگر بچهها و فرار از خانه و خانواده، خود را به ورزشگاه میرساند. در «مشق شب» الگوهایی مذهبی از متن جامعۀ ایرانی به تصویر کشیده میشود و جامعه را به نوعی تمسخر میکند. به عنوان مثال در بحبوحۀ جنگ کیارستمی به سراغ مدرسهای با نام شهید منصوری میرود و بعد از معرفی نحوه فیلمسازی بدون فیلمنامه خود، در اولین صحنه، قرائت قرآن و اجرای سرودهای مذهبی را به نمایش میگذارد و سپس به سراغ بچههایی در این مدرسه میرود که تکلیف نمینویسند! در سکانسی دیگر پسری را میبینیم که به علت آماده شدن جهت اجرای سرودی ملی-مذهبی به مناسبت ایام دهۀ فجر، تکالیفش را انجام نداده است. نکتۀ جالب توجه دیگر در مشق شب این است که خانوادۀ دانشآموزانی را که در مدرسهای مذهبی تحصیل میکنند، خشن و پرخاشگر نشان میدهد و ادعا میکند که آنها به خاطر انجام ندادن تکالیف، کودکانشان را کتک میزنند. در واقع فیلمساز با این کار، قشر مذهبی را متهم میکند و در کلامی بیپردهتر به مذهب حملهور میشود و قصد انتقال این پیام را دارد که: مذهب در تربیت یاریبخش نیست و والدین را به سخت بودن و تنبیه فرزندان سوق میدهد. چیزی که در فیلم «خانۀ دوست کجاست» نیز شاهد آن هستیم؛ پدربزرگی با ظاهر مذهبی، داستانی از کتکخوردنهایش تعریف میکند و معتقد است که اگر نسل جدید درست تربیت نمیشوند به دلیل آن است که کتک نمیخورند.
نکتۀ جالبی که در فیلم «مشق شب» میبینیم الگویی است که کیارستمی از آن به عنوان الگویی خوب یاد میکند؛ الگویی که از سنتها عبور کرده، به غرب چشم میدوزد. مدلی که یکی از والدین ارائه میکند و از خاطرات زندگی در کشورهای دیگر میگوید: «من خودم سالها در کشورهای دیگۀ دنیا زندگی کردم. به مناسبت تحصیل و بعد کار و به مقتضای شغل خودم سیستم تعلیم تربیت جای دیگه رو نیگا کردم. در خیلی از جاهای دنیا مث آمریکا و کانادا که اصلاً مشق و تکلیف شب وجود خارجی نداره. در بعضی جاها که وجود داره مشق تکلیف شب، قضیه روی جنبۀ خلاقیت بچهها تکیه میشه مث انگلستان که بیشتر روی زمینۀ نقاشی، کاردستی، نقشه جغرافیا، انشا و اینجور چیزا کار میکنن» و در ادامه این والد که مدلی را ارائه میکند، میگوید:«بچههای ما با این سیستم خیلی خیلی زیر فشار هستن. تو مدرسه که معلما واقعاً مثل اینکه دارن بغض خالی میکنن یا اینکه حرصشونو خالی میکنن بعد تو منزلم که میان گرفتار ما معلمین خونگی میشن که ماها اصن بلد نیستیم چی کار باید بکنیم چی کار نباید بکنیم اصن تعلیم ندیدیم برا این قضیه. عملاً کاری که میکنیم ما هم تمام فشارهایی که داریم سر این بچهها خالی میکنیم. حاصلش یه نسل خمودۀ رنجور عصبی و آماده برای انواع بیماریهایی که اینا براشون پیش خواهد اومد، بیماریهای روانی و واقعاً با این همه غمی که این بچه داره بار میاد آدم نیگا میکنه همشون رنگپریده همشون ناراحت چی میخواد بشه حاصلش؟ حاصلش خب یه نسلی خواهد شد که خلاقیت نداره در بهترین حالت یه کپیکاره و ما میخوایم با این بریم به مصاف قرن بیست و یکم. خب چیزی دست ما نخواهد بود و نمیتونیم کاری کنیم».
جملاتی که بیان میشود نقد الگوی داخلی و معرفی الگوهای غربی است. تاکید بر تربیت ناصحیح والدین سنتی آن هم در مدرسهای که چارچوب مذهبی دارد، حتما تحقیر و تقبیح سنت است و معرفی الگوهای غربی بدون هیچگونه تطبیق با فرهنگ و سنت این مرز و بوم، همان غربزدگی موردنظر آلاحمد است. ما به اصلاح الگوی تربیتی نیاز داریم و بهتر است از الگوهای خلاقانه و مثبت غربی با بومیسازی فرهنگی استفاده کنیم. بازسازی فرهنگی و استفاده از فرهنگ در الگوهای تربیتی نظام آموزش و پرورش موضوعی است که مربوط به امروز نیست و از گذشته وجود داشته است.
نکتۀ دیگر در مورد این دیالوگ، بحث علمزدگی است که به طور ضمنی این والد به علمی بودن روشهای کشورهای دیگر اشاره دارد و به نوعی روشهای سنتی را نفی میکند. اگرچه هر روشی منافع و مضارّی دارد و حتما در اجرا یا عدم اجرای آن سود و زیان حاصل میشود.
بحث غربزدگی و عبور از سنت و دلسپردن به زیورآلات مدرنیته را در فیلم «ده» هم شاهد هستیم. فیلمی که در پرطمراقترین شعارش فمینیسم افراطی را که جنبهای از مدرنیته است، در نظر دارد. در فیلم ده مخاطب شاهد دختری است که از دعا کردن در امامزاده نتیجۀ عکس گرفته است. و میخواهد به ما القا کند که مذهب سرکارمان گذاشته است! یعنی ما دعا میکنیم و به تقدیر الهی معتقدیم غافل از اینکه طرف مقابل ما کارهایی را به راحتی و بدون هیچ عواقبی انجام میدهد. در واقع فیلمساز ما را به این نتیجه میرساند که بی ایمانی زن فمینیست به مسائل مذهبی و معنوی بیاساس نیست. همچنین زنی فاحشه در فیلم حضور دارد که مخاطب با تماشای سکانسها و پلانهای بعدی و الگوسازی بر اساس یادگیری مشاهدهای، به این نتیجه میرسد که شاید بهترین الگو، الگوی زندگی اوست. گذشت از آرمان خانواده و خط بطلان کشیدن بر آن با این شعار که «شما زنان خانوادهمدار، آویزان شوهران و بچههایتان هستید» نفی خانواده و ارزشهای ملی-دینی آن را میرساند. امروزه در اروپا و آمریکا نیز به این نتیجه رسیدهاند که خانواده در کوچکترین حالت خود احساس نیاز به تعلق را که در روابط دیگر نیست، جبران میکند و ما را تا جایی میرساند که خود را عنصری از فضای یک گروه اجتماعی بدانیم-نیاز به تاکید نیست که انسان در فلسفه، موجودی مدنی بالطبع شناخته میشود و در روانشناسی، به عنوان وجودی اجتماعی بازشناسی میشود- بنابراین نباید گفت که انسان دست از روابط اجتماعی بردارد. تعبیر وابستگی بدین شکل را میتوان به روابطی غیر از روابط زوجین نیز تعمیم داد. بنابراین ملاکهای روشنفکرمابانی که آلاحمد در متن مذکور خود آورده، در اکثر آثار کیارستمی قابل بررسی است.
۳-الگوی خانوادههای سرد
متاسفانه یکی از مهمترین الگوهایی که در فیلمهای کیارستمی مشاهده میشود الگوی خانوادههایی است که نوازش ذهنی و جسمی کودکان و رفتار درست تربیتی با آنها را نیاموختهاند. خانوادههایی که اساس رفتار آنها بر تنبیه، کنجکاوی و پرسش بیجا از کودکان است و بروز عواطف در آنها دیده نمیشود. مثلاً در فیلم «خانۀ دوست کجاست» در برخوردهای خانواده رفتار مثبتی نمیبینیم. مادر تا فرزندش به خانه میرسد، از او میخواهد که تکالیفش را انجام دهد و بعد هم به خرید نان امر میکند. در سکانس بعدی، وقتی نوجوان به خانه میرسد، پدر و مادر هرکدام مشغول کار خود است و به نوجوان توجهی نشان نمیدهند. در فیلم مسافر نیز اینگونه است. قاسم فقط هنگامیکه قرار است تنبیه شود، آن هم به شکل منفی توجه مادر را برمیانگیزد. این وضع را در مورد کودک فیلم «ده» هم شاهدیم. کودکی که مادری فمینیست دارد و مادر به خاطر نفی سنتها خود را از مسئولیت همسری و مادری بیرون کشیده است و به علایق خود میپردازد. کودک از او توقعات مادری دارد، اما مادر تنها در ظاهر کودکش را رها نکرده، در واقع فرزندش را نمیخواهد. این مادران رفتار همراه با عطوفت نسبت به فرزندان خود ندارند.
نکتۀ دیگر تعارضی است که میان گزارههای تربیتی فیلمهای کیارستمی و پژوهشهای این حوزه وجود دارد. بر اساس پژوهشهای روانشناسی انجام شده در ایران، فرزندان چنین مادران و خانوادههایی، معمولاً دچار اختلالات شدید اضطرابی، کاهش خلاقیت، بزهکاری و کاهش عزت نفس میشوند و حتی به اعتیاد گرایش پیدا میکنند.[۲] اما میبینیم این کودکان حداقل در ظاهر با محیط اجتماعی کنار میآیند، حتی در یادگیری مانند دیگر بچهها هستند یا در صفات مثبت بهتر از بقیه عمل میکنند(در فیلم «خانۀ دوست کجاست» عمل نادرست کودک، به غلط به عنوان مفهوم ایثار تعریف میشود).
در مورد پدران نیز چنین امری صادق است. پدران معمولاً در فیلمهای کیارستمی حضور ندارند یا در صورت حضور شبیه پدربزرگ در فیلم «خانۀ دوست کجاست» الگوهای غلطی را تبلیغ میکنند. در مورد شخصیت قاسم در فیلم «مسافر» نیز چنین است. در فیلم «ده» پدری سنتی دیده میشود که شبکههای مستهجن ماهواره را میبیند و توجه زیادی به کودک ندارد. حتی جایی از کودک میشنویم که میخواهد برای پدرش همسری بگیرد که مشخصات مادر اصلیاش را نداشته باشد. به عبارت دیگر کودک، نجاتبخش زندگی مادر و پدر است و آنها نقش حمایتی در زندگی وی بازی نمیکنند. میتوان گفت فضای گرم و صمیمی مورد انتظار در یک خانواده، در هیچیک از آثار کیارستمی وجود ندارد یا در حداقلیترین شکل است. پدر و مادر لزوم تعهد را به مخاطب نشان نمیدهند و حتی احساس تعلق، محبت، عاطفه و عشقورزی به خانواده و فرزند خود ندارند. در هرم نیازهای مزلو -که یک روانشناس انسانگراست- چنین کودکان و نوجوانان و خانوادههایی در سطح نیازهای اولیه ماندهاند و هیچگاه به سمت خودشکوفایی رهنمون نخواهند شد.
باید از سینماگران ایرانی ماقبل و مابعدِ کیارستمی پرسید که اگر سینما رسانهای تاثیرگذار بر سطح جامعه است، پدر و مادرِ حمایتگر، صمیمی و تربیتکنندۀ صحیح نسلهای بعد را از کجا باید پیدا کرد؟ با ارائۀ چنین الگوهایی چه انتظاری از آیندۀ این جامعه وجود دارد؟ آیا خود به خطا نرفتهایم که با نشاندادن الگوهای غلط در جامعه به تعمیم و ترویج این چارچوبها کمک کردهایم؟ کودکان ما یاد میگیرند که چه پدر و مادرهایی باشند؟
۴-هدف وسیله را توجیه میکند!
مسئلۀ دیگری که در فیلمهای کیارستمی با آن مواجهیم این است که هدف وسیله را توجیه میکند! هدفِ «قاسم» تماشای فوتبال در امجدیه است! وسیله آن است که به نوعی دزدی کند، دروغ ببافد و مردم را فریب دهد. هدف شخصیت اصلی فیلم «خانۀ دوست کجاست» کمک به دوستش است و این هدف با دروغ به خانواده و معلم توجیه میشود. هدف در فیلم «ده» انتقاد از مادر است و وسیلهاش فریاد زدن، فحاشی و هر رفتار زشتی است. هدف مادر هم زندگی مستقل است و این هدف، عدم مسئولیتپذیری، فرار از مسائل خانوادگی و زناشویی و … را توجیه میکند. به طور کل در فیلمهای کیارستمی عبارت غلط «هدف وسیله را توجیه میکند» دیده میشود. به طور مثال برای آنکه نشان دهد تنبیه چیز بدی است -هر چند که این موضوع لزوما هدف فیلم نیست- از بازجویی استفاده میکند یعنی به شکلی ترسناک با عینکی دودی روبهروی کودک مینشیند تا اعتراف کند چرا تکالیفش را انجام نداده و در ازای ننوشتن تکالیف چه تنبیههایی شده است. یا برای آنکه نشان دهد زن نباید وابسته باشد، الگوی غلط روابط مادر و کودک را به نمایش میگذارد یا حتی شعارهای یک فاحشه را به رخ مخاطب میکشاند.
سبک زندگی سالم مفهوم مغفول آثار کیارستمی
در مفهومی کلی تمامی این موضوعات در سبک زندگی میگنجد. مفهوم فراموششده یا مغفولی که نه تنها در سینمای کیارستمی با توجه به الگوهای فرهنگی دیده نمیشود، بلکه در کل سینمای ایران مخدوش است. اما ممکن است سوالی که ذهن خواننده را مشغول کند این باشد که چه نیازی به سبک زندگی مبتنی بر فرهنگ وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت تمامی آسیبهای اجتماعی و روانی و حتی فضائل و توانمندیهای مثبت در کتب علمیِ مبتنی بر فرهنگ تعریف میشود. به طور مثال در DSM کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، ذیل هر اختلالی از درمانگر خواسته شده تا مسائل فرهنگی آن جامعه را مدنظر قرار دهد که البته این مسائل جزئی از کلیت سبک زندگی است.
در باب تعریف سبک زندگی، آدلر[۳] از اولین نظریهپردازان علمی این حوزه بود. در کتاب «نظریه وکاربست مشاوره و رواندرمانی» اثر جرالد کُری در تعریف سبکزندگی از منظر آدلر میخوانیم:«عقاید و فرضهای اساسی که فرد از طریق آنها واقعیت خودش را سازمان میدهد و در رویدادهای زندگی معنی پیدا میکند، سبک زندگی او را تشکیل میدهد. «برنامۀ زندگی»، «جنبش زندگی»، «راهبردی برای زیستن» و «نقشۀ راه زندگی» مترادفهای این اصطلاح هستند. سبک زندگی موضوع متصلکنندهای است که تمام اعمال ما را متحد میکند، و سبک زندگی ما از تمام ارزشها و برداشتهای ما در ارتباط با خود، دیگران و زندگی تشکیل میشود. سبک زندگی روش خاص ما برای پیشروی به سمت هدف زندگی ماست».
همانطور که دیده میشود سلطۀ عقاید، فرضها و باورهای کیارستمی است که چنین سبک زندگیای را در فیلمهایش به نمایش در میآورد. راهی که وی برای رسیدن به اهدافش برنامهریزی کرده است -حتی اگر هدف درستی برای جامعه انتخاب کرده باشد- راه درستی نیست. یعنی نشان دادن الگوی غلطی که بر سبک زندگی کودکان ما تاثیراتی مخرب دارد. سبک زندگی درست، حتی در نظر غربنگاران و علم وارداتی و ترجمهای، توجه بالغانه به ابعاد سلامت جسمی، روانی، معنوی و اجتماعی را میطلبد. اما آنچه در فیلمهای کیارستمی دیده میشود پرداختن و ارزشبخشی به این سبک -حتی با نگاه غربیاش- نیست. بنابراین متاسفانه کیارستمی نتوانسته است الگوی موفقی را برای کودکان و نوجوانان به منصه ظهور بگذارد و دائماً به دنبال آسیبشناسی و تعمیم رفتارهای غلط کودکان و نوجوانان و والدین آنها به جامعه است و این الگو را شاگردان وی هم دنبال میکنند.
به نظر میرسد صلاح این نباشد که به شکلی هیجانزده با آثار و فیلمهای عباس کیارستمی روبرو شویم و در اولین گام به دلیل شرکت در جشنوارههای خارجی و کسب جوایز، سوت و کف بزنیم و هورا بکشیم. بهتر است مقابلهای مسئلهمدار با آثار وی داشتهباشیم که آیا موضوعات و الگوهای مطرح شده در فیلمها صحیح دیده شده است یا خیر؟ باشد که چنین نقدهایی بر آثار او و دیگر سینماگران محترم، به مقابلۀ مسئلهمدار به جای مقابلۀ هیجانمدار یاری بخشد.
[۱].آل احمد، جلال، (۱۳۵۷)، در خدمت و خیانت روشنفکران، چاپ اول، تهران، چاپخانهی سپهر، ص ۴۵و۴۶
[۲]. ر.ک:
الف) جودی، زهرا، حیدری، حسن، آلیاسین، سیدعلی، (۱۳۹۶)، پیشبینی اعتیاد به فضای مجازی براساس سبکهای فرزندپروری، جو عاطفی خانواده، اضطراب اجتماعی در دانشآموزان دبیرستانی شهر قم، مجلۀ پیشرفتهای نوین در علوم رفتاری، دورۀ دوم، شمارۀ هشتم، ص ۲۶-۱۷
ب) نساجیزاده، اسماعیل، (۱۳۸۴)، آسیبشناسی خلاقیت کودکان در خانواده، پیوند، شماره ۳۱۶، ص ۵۵-۴۶
ج)شکرکن، حسین، نیسی، عبدالکاظم، سپهوند، اسفندیار، (۱۳۸۸)، مقایسه هیجانخواهی، عزتنفس، جو عاطفی خانواده و وضعیت اجتماعی- اقتصادی در نوجوانان پسر بزهکار و عادی، مجلۀ دستآوردهای روانشناختی، دورۀ چهارم، سال شانزدهم، شمارۀ ۱، ص ۱۲۴-۱۰۷
د) نجارپور استادی، سعید، خدیوی، اسداله،(۱۳۸۷)، بررسی رابطه جو عاطفی خانواده با هویتیابی، خودپنداره و عزت نفس نوجوانان و جوانان ۱۷-۲۸ سال شهر اسلامشهر، مجلۀ علوم تربیتی، شماره سوم، ص ۱۰۲-۸۱
ه)زراعت حرفه،فهیمه،(۱۳۹۶)، نقش جو عاطفی خانواده و رضایت از زندگی در پیشبینی گرایش به اعتیاد، فصلنامه سلامت اجتماعی و اعتیاد، شماره ۱۴، ص ۶۸-۵۵
[۳]. Adler
سلام
نقد درست و بجایی بود
امیدوارم بتونیم الگوی درست را به جامعه و علی الخصوص کودکان و نوجوانان، که آینده سازان این مرز و بوم هستند معرفی بکنیم.