بسم الله الرحمن الرحیم
بقره ۶۸
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یبَینْ لَنا ما هِی قالَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَینَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ
گفتند: «(پس) از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند این ماده گاو چگونه ماده گاوی باشد؟» گفت: خداوند می فرماید: «ماده گاوی است که نه پیر و از کار افتاده باشد، و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده، (هر چه زودتر) انجام دهید.»
————–
یک پیام از آیه: امر الهی وقتی رسید، هرچه جزئیات داشت را محکم بگیر و هرچه جزئیات نداشت را رها کن… جز این کنی بیچاره می‌شوی… کار خودت سخت می‌شود… اسیر سوالات خودت می‌شوی… علم تا جایی که خدا و نمایندگانش برایت گفتند، خوب است… بس است… بیشترش وبالت می‌شود… اصلا علم اضافی کارسخت‌کن است… این را یادت باشد، تو هرچه جزئیات بپرسی خدا تا بی‌نهایتِ علمش پاسخ خواهد گفت… اما تو چه؟ تو با فقر و نقص مطلقِ وجودت آیا می‌توانی عبودیت‌ات را با این حجم از جزئیات انجام دهی و در آن استمرار داشته باشی؟ کار خودت را سخت نکن… گرفتار می‌شوی… حتی گاهی می‌رسانی علمت را به جایی که قید اصل عبودیت‌ات را هم می‌زنی… در صورتی که همان اول و با همان علم ساده هم می‌شد بندگی کرد… فضل الهی هم آنقدر گسترده و ریزان بود که همان عبادت دست و پا شکسته را از تو به أحسن وجه بپذیرد… اما… خودت سوال اضافه پرسیدی… خودت عبادتت را سخت کردی… خودت خودت را به ورطۀ هلاکت کشاندی… و مگر از عبادت چه می‌خواستی؟ جز پذیرش الهی؟ جز رضایت الهی؟ جز اینکه از تو بپذیرد دوندگی‌ات را؟ خوب! همان اول که می‌پذیرفت… تو چرا اینقدر خودت را زدی به در و دیوار؟ مگر نگفته بودند تو به همان اندازه که می‌دانی عمل کن، آنچه نمی‌دانی را یادت می‌دهیم؟ و تو چرا قبل از عمل به آنچه می‌دانستی رفتی دنبال بیشتر دانستن؟ می‌خواستی برسانی کار را به جایی که دیگر عمل نکنی؟ یا فکر می‌کردی تویی آن کسی که قرار است عملت را مؤثر کند و بپذیرد؟!!! کَلّا… نکند گرفتار شرک خفی شده باشی؟ رها کن… برو سراغ امر الهی… هرچه جزئیات داشت را محکم بگیر و هرچه جزئیات نداشت را هم محکم رها کن… و تا زمانی که به آنچه می‌دانی عمل نکرده‌ای سراغ یک حرف جدید را هم نگیر