بسم الله الرحمن الرحیم
حدید ۲۳
لِکیلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ ۗ وَاللَّهُ لَا یحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
————–
یک پیام از آیه:
وقتی در سختیها و مصیبتها بدحال میشوی و در نعمتها و عطایا خوشحال، فکر کردهای که در عالم مؤثِّری! خود را مکلَّف نمیدانی، مؤثِّر میدانی… یعنی خود را مأمورِ به انجام وظیفه و خدا را مسئولِ رساندن یا نرساندن نتیجه نمیدانی!! همین که کاری کردی و نتیجهای دیدی، نشستی به ذوقکردن و کیفکردن و با خودت گفتی: «دیدی چه شاهکاری شد؟!» و همین یعنی نتیجه را از خود پنداشتن… یعنی خود را مؤثر دانستن… یعنی مختال و فخور شدن و خرابشدن اوضاع… نفهمیدی که باید تکلیفت را انجام دهی و او خود نتیجه را هرچه صلاح دانست ارائه کند… با همۀ حکمتش، با همۀ عظمتش و با همۀ علمش… ولی تو، وقتی نتیجه را خدا فرستاد، بیخود و بیجهت نشستی به خیالبافی و ذوق و شوق… رها کن! آدم برای نتیجهای که دست خودش نبوده که خوشحالی نمیکند! البته خدا را شکر میکند برای توفیق انجام تکلیف، ولی دیدن نتیجه که اینهمه ذوق و شوق ندارد… از آن طرف هم همین است… وقتی تکلیفی را انجام دادی و خدا صلاح ندانست نتیجه را بدهد، دیگر ناراحتی و غصه ندارد که! نتیجه دست تو نبوده که بدهد یا ندهد! خودش خواسته ندهد… همیشه برای اکمال و اتمام تکالیف خود برنامهریزی کن و حداکثر تلاشی که میتوانی را هم به کار بر، ولی در قید نتیجه نباش… به تو ربطی ندارد! شاید خدا صلاح دیده کارت به آن نتیجۀ دلخواه تو نرسد، اصلا اگر میرسید بد میشد! حالا تو چرا آن را مصیبت میپنداری؟ «این همه کار کردیم و به نتیجهای که باید نرسیدیم!» تو باید میرسیدی به نتیجه یا خدا باید نتیجه را میرساند؟! فرق است بین تکلیف تو و نتیجۀ مد نظر خدا… اصلا همین غصهخوردن تو در نرسیدن به نتیجه، از نتایج تکبر و غرور توست… اصلا تو چه کارهای که این همه خود را مهم، مؤثر و متولی امر پنداشتی؟ مگر او مولی نیست؟ تو را چه به غصهخوردن و نخوردن؟! آدم این همه خودبزرگپندار؟! کوتاه بیا… در این عالم نتایج را خدا میرساند… تو خودت را هیچکارۀ نتیجه بدان و کار خودت را بکن… اینگونه برایت بهتر است…