<<<مطالعه بخش اول و دوم این متن
بسم اللّه الرحمن الرحیم
متن زیر حاصل سخنرانی استاد گرانقدر دکتر مجید شاهحسینی در جشنواره عمار سال ۹۸ است.
جایگاه اسطوره در رسانۀ ملی
امروز باید پرسید جایگاه چنین اسطورهای در رسانۀ ملی ما کجاست؟ اگر او را باور نمیکردیم امروز (در تشییع شهید سلیمانی) چند میلیون نفر شرکت نمیکردند. چه کسی گفته ما انسان کامل و اسطورهای را باور نمیکنیم و آن را شعار میدانیم؟ خداوند مثالی نشان داد تا بگوید اتفاقاً گمشدۀ ما انسانهای آرمانی هستند. ما از انسانهای خاکستری و نسبی خسته شدهایم. فیلمنامهنویسهای مردد ما تردید را از هملت تا امروز اساس هر درامی میدانند و معتقدند تا شک و تردید نباشد، فیلمنامه شکل نمیگیرد و گرهافکنی حاصل نمیشود! فیلمنامهنویسانی که جملات کلیشهای و قرن نوزدهمیِ بالزاک و زولا را آموختهاند ولی نه تاریخ فرانسه را خواندهاند و نه ادبیات آن را بهدرستی میشناسند، نمیدانند شخصیتهای سیاه و تاریک بالزاک و زولا تلخکام از کدام تاریخ و کدام فرهنگ بودهاند. این افراد آنقدر نابینا هستند که در آن دورۀ نسبیتگرایی اخلاقی-ارزشی وحشتناک قرن نوزدهم فرانسه، انسانهای آرمانخواه و شاهکارهای آرمانخواهانهشان را نمیبینند. عظمتی مانند رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو و شخصیت کشیش فیلم بینوایان که با بخشیدنِ دو شمعدان، حیات انسانی به نام ژانوالژان را متحول میکند، با منظر این حضرات باید شعاریترین و کلیشهایترین شخصیت تاریخ ادبیات و سینما باشد! اما چرا رمان بینوایان تا امروز اثری ماندگار شده است؟
چرا جایگاه انسان کامل در رسانه گم شده است؟
ما از فیلمهای ضدجنگِ تکراریِ برگرفته از جنگهای اول و دوم جهانی و ویتنام که با لباس فیلم دفاع مقدس به مخاطب عرضه میشوند، خسته شدهایم. تکنسینهای فیلمساز با بحثهای کودکانهای که در کارگاههای فیلم آموختهاند، میخواهند ما را قانع کنند که جنگ ما همین بوده است! سیاه و سفید نداشتیم، حق و باطلی هم نبود! همه ذرهای خوب بودند و ذرهای بد! ما باید آرمانهایمان را مطالبه کنیم وگرنه این نسبیتگرایی ارزشی و اخلاقی تا دفاع مقدس هم میتازد. حال آنکه روح و جان مردم و مخاطبین جهانی تشنۀ مشاهدۀ انسانهای آرمانی است. آرمانخواهی شعار نیست و انسان کامل هم هرگز شعار نبوده، وجود داشته و زیسته است. اگر بلد نیستیم درام او را خلق کنیم، به این دلیل است که او را باور نکردهایم و هرگز مثل او نبودهایم. آدمهای نان به نرخ روز خوری که برای نان قلم میزنند و خودشان را تراز انسانیت میدانند، ارزشهای فردی حقیر خود را روی کاغذ تکثیر کردهاند و خیال میکنند رئال یعنی آنچه خود و خانوادههایشان هستند؛ چنین تکنسینهایی خانوادۀ خودشان و نزدیکانشان را تراز جامعه تلقی میکنند و تمام حوائج متوسط خود را حوائج بشری میدانند و برایش فلسفه میبافند.
کسی که هرگز به جنگ نرفته حق دارد از جنگ بترسد و تمام جنگها را مشابه یکدیگر بداند. از نظر او دفاع مقدس وجود ندارد و اصلاً امر قدسی در عالم نداریم! در حالی که جهان سالهاست با مدرنیته وداع کرده و از کانالهای جنگ جهانی اول به بعد، عالم پستمدرن و سپس ترنسمدرن متولد شده است. اما در کشور ما عزیزانی که بهتازگی مدرنیته را کشف کردهاند، در حال زمزمه با فیلسوفان عصر روشنگری قرن نوزدهم هستند و دیگران را هم به آموختن از آنها توصیه میکنند. این تأخیر فاز تاریخی موجب شده است که ما در عرصۀ ادبیات نمایشی دچار زوال تولیدات باشیم. از آنجایی که این یک فرآیند عصری و تاریخی است، نسبتدادنِ تمام آن به رسانۀ ملی بیانصافی است. چرا که رسانۀ ملی هم پای این سفره نشسته و از محصول نویسندگانی ارتزاق میکند که قربانیان این فرهنگ و تمدنِ وارداتی هستند. آثار قلمی این نویسندهها میلیونها یا میلیاردها بودجه را میبلعد و نتیجه آن تولید سریالی پستمدرن است که در آن هیچ تعریف درستی از نظام ارزشی و اخلاقی انسانها نمیتوان یافت. طرح این موضوع، که بفهمیم کجای کارمان ایراد دارد، بخشی از درمان است.
ادامۀ راه تازهکارها
طی این سالها جوانهای پاک و مخلصی از اقصی نقاط کشور با یک کار جدید و نو و ارزشی در جشنوارۀ عمار شرکت کردهاند. اما ۲ سال بعد، به هوای حرفهایشدن و تکرار موفقیتها، به سراغ فضاهایی رفتهاند که اولین درسشان، دوری از شعار و دیدنِ کف واقعیتهاست! از این رو دیگر آن نو بودن و فطریبودن در آثارشان مشاهده نمیشود. تکرار موفقیتهای سابق اگر برای ما جنبۀ ارزشی، آرمانی و اعتقادی نداشته باشد، اینگونه خواهد بود. دیدهشدن در هر جایی و به هر قیمتی، آفاتی دارد که به نظر من در همین جشنوارۀ عمار باید برای آن تدبیری اندیشید.
لزوم مطالعه بدون بهانه
شهید بزرگواری که امروز توفیق همراهی او را داشتیم، سالها دیده نشد. سالها ابعادی از او را واقعاً نشناختیم و حالا که شناخته میشود قدر و منزلت او را میدانیم. بسیاری از افراد، ابعاد ادبیاتی و هنری سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی را نمیدانند یا کمتر میدانند. آن شهید بزرگوار عادت به مطالعه داشتند و رمان هم میخواندند. به ادبیات روز احاطه و اشراف داشتند. به عنوان مثال حتی در سوریه رمانهای ریشهها و دن آرام مطالعه کردند که مقام معظم رهبری در کتاب دغدغههای فرهنگی از آنها نام بردهاند. حالا ما چرا باید رمان ریشهها را بخوانیم؟ رمان ریشهها عمق بردهداری را در جامعۀ منفور آمریکا نشان میدهد و رمان دن آرام هم باطن ماجرایی رخداده در قالب انقلاب بلشویکی شوروی و آفات آرمانخواهی غیر دینی را بیان میکند. این مطالب برای کسانی که رمانها را میخوانند، عبرتهای بزرگی است. در دوران دفاع مقدس بودند کسانی که حتی شب حمله در کولهشان کتاب و رمان بود. ایشان علاوه بر مطالعه، به بازدید پشت صحنۀ فیلم سینمایی آن بیست و سه نفر رفتند، مقولۀ هنر را دنبال میکردند و روزمرگی بر رفتارشان حاکم نبود. سرداری در ابعاد ایشان فرصت مطالعاتی دارند اما فلان تکنسین دستپاچۀ طالب موفقیت در جشنواره، مطالعهای ندارد و و تمام اطلاعات او، معلومات کف دستی است! اطلاعاتی که بیشتر از کانالها و ویکی پدیا به دست آورده است و فقط چیزهایی را میآموزد که بتواند آنها را به پروداکشن تبدیل کند و آن پروداکشن را هم به پول برساند.
مسیر اقتباس
این مسیر باید تغییر کند. باید کارگاههایی برای تمرین سیر ادبیات تا فیلم در جشنوارۀ عمار شکل بگیرد. همیشه هم قرار نیست رمان و فیلم سینمایی باشد؛ بلکه میتوان از یک قصۀ کوتاه به یک فیلم کوتاه رسید. فرآیند اقتباس فرآیند پیچیده و مبارکی است که جای خالی آن در ادبیات و سینما دیده میشود. در سالهایی از جشنوارۀ فیلم فجر، سیمرغ بهترین فیلمنامۀ اقتباسی به هیچ فیلمی تعلق نگرفت چون حتی یک فیلم اقتباسی هم در کل جشنواره نبود! یعنی همۀ فیلمنامههای ما مؤلف شدهاند که بسیاری از آنها را هم خود کارگردان نوشته است. وقتی عدهای خود را چنان دارای نبوغ میدانند که هم نویسنده هستند، هم تهیهکننده و هم کارگردان و نیازی به اقتباس نمیبینند، نتیجۀ خوبی حاصل نمیشود. اگر امر مبارکی به نام اقتباس در کشور ما رایج شود، البته بسته به اینکه از کدام متن درست اقتباس میکنیم، انشاءاللّه رهاورد مبارکی برای سینمای ما خواهد داشت.
اقتباس میتواند از نهضت نگارش داستان کوتاه و تبدیل خاطرات شفاهی دفاع مقدس به رمان حاصل شود. به عنوان مثال، فیلم آن بیست و سه نفر در ابتدا کتاب خاطرات شفاهی بود. مبتنی بر آن کتاب، مستندی تولید شد و در نهایت متکی بر آن مستند، فیلم سینمایی ساخته شد. سال گذشته شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی در حالی که یک کتاب رمان هم در دست داشتند، به بازدید پشت صحنۀ این فیلم رفتند. نه فقط برای اینکه داستان رزمندگان نوجوان لشگر خود ایشان بود؛ چون راه، راه درستی بود. حالا ما در جشنوارۀ عمار چقدر مقولۀ اقتباس را جدی گرفتهایم؟ برایمان مهم است یا همه چیز را همچنان به ذوق و سلیقۀ عزیزان سپردهایم؟ یعنی آیا در این جشنواره هم یک نفر هم نویسنده است، هم فیلمبردار، هم کارگردان، هم تدوینگر؟ آموختنِ همۀ مهارتها خوب است؛ اما هر کدام از اینها یک تخصص است. لطفاً دوستان این روال را جدی بگیرند.
آنچه باید باشد
راه برونرفت صداوسیما از مشکلاتی که دارد، بیعت با محتوا است. فرمزدگی و تکنیکزدگی از سالهای پیش از انقلاب در سازمان بوده است و تا زمانی که تکنسینها تمام این مسیر را تعیین کنند، شرایط به همین شکل خواهد بود. مدیران محترم رسانه تکنسین نیستند؛ اما مجبورند با انبوهی از تکنسینها کار کنند. تا اندیشهورزی باب نشود، اندیشه را امر مبارکی ندانیم، آن را بهدرستی در پروژهها تزریق نکنیم و در جایگاه درستش قرار ندهیم، برونرفتی از شرایط اتفاق نخواهد افتاد. تکنسینها معتقدند سفارش یعنی فاجعه و میگویند: «از ما چیزی نخواهید؛ حرفهای شما شعارهای غیر هنری برهنهای است که بیننده آنها را پس میزند. میلیاردها تومن به ما بسپارید و اعتماد کنید!». اینجا اعتماد به تکنسین مطرح نیست؛ بحث تخصص است. تکنسین، متخصص همۀ امور نیست. باید دید که او داستانش را از کجا آورده است و شورای اندیشهورز، فیلمنامهنویسان، شورای نویسندگان و ناظر کیفی پروژۀ او چه کسانی هستند. باید بررسی کرد که روند نظارت بر کار چگونه انجام شده است. در روند نظارت باید پیش از آنکه راکورد بازیگران، صحنه و فصل از دست برود، با مشاهدۀ محصول کار، صحنههایی که به اصلاح نیاز دارند، اصلاح شود. مدیر رسانه هرگز نباید جملۀ «به من اعتماد کنید» را حتی از افراد ظاهراً موجه بپذیرد.
لزوم تعیین دقیق مختصات موضوعات
جملاتی همچون «چیزی به نام سینمای دینی نداریم، سینماگر دینی داریم» یا «چیزی به نام سینمای انقلاب نداریم، سینماگر انقلابی داریم» بسیار رایج است. گویندگان این جمله معمولاً با اشاره به خودشان مدعی میشوند که هرچه آنها بسازند انقلابی یا دینی است. باید مختصات اثری انقلابی، تاریخی یا دفاع مقدسی را تعریف کرد و تولید اثر را بدون تبیین این تعاریف به ذوق و سلیقۀ تکنسینها واگذار نکرد.
در گام دوم انقلاب باید مفاهیم را بهدرستی و به شکل تخصصی تعریف کنیم و توجهی به ناراحتی احتمالی افرادی که از این موضوع متضرر میشوند، نکنیم. آن عزیزان هم وقتی ببینند این روال جدی است، با آن همراهی خواهند کرد و با دیدن برکات آن متوجه میشوند به جای این فضای پراگماتیزم و عملگرایی افراطی، به نفع خودشان است که اندیشهورزی و تولیدات رسانه جدی گرفته شود.
رسانه، عرصۀ هنر
رسانه یک کارخانه با تولیدات انبوه نیست. در یک کارخانه انبوهی از یک محصول توسط ماشینها تولید میشود و برخی محصولات هم به جهت ایرادی که در مسیر تولید آنها ایجاد شده، قابل استفاده نیستند. اما رسانۀ ملی عرصۀ هنر است. رسانه، عرصۀ آزمون و خطا و تولید انبوه نیست. هر اثر تولیدی در رسانه باید یک شاهکار باشد. رسانه برای تولیدات خود باید فرآیندی داشته باشد که با تعریف آن، دیگر خطایی اتفاق نیفتد.
ویژگیهای مدیر مورد نیاز رسانه
رسانه مدیر میخواهد؛ نه مدیر-تکنسین. تکنسین یک هویت، شغل و مهارت است. اگرچه مدیر رسانه باید به تکنیک احاطه داشته باشد اما نباید از میان تکنسینها انتخاب شود. مدیر رسانه باید برای انجام این وظیفه تربیت شده و دوره دیده باشد. هیچ رسانهای در دنیا مدیران استراتژیکش را از میان تکنسینها انتخاب نمیکند. مدیریت رسانه خود رشتهای تخصصی است. تعهد، تخصص، بیطمعی، اعتقاد و باور به ارزشها، پاکدستی، فسادناپذیری، شجاعت، شهامت تصمیمگیری و لحن و قدرت تشخیص درست از دیگر ویژگیهایی است که مدیر رسانه باید به آنها آراسته باشد. رسانه اختراع مدیران فعلی آن نیست، بلکه میراثی است که باقی مانده است. کاستن از تعداد اعضای سازمان کار سادهای نیست. در دورهای یکی از مدیران سازمان تلاش کرد این بدنۀ جسیم را کم کند؛ اما خود مدیر به جای بدنه حذف شد.
امروز رسانۀ ما از محتوا و مدیریت غافل است. صداوسیما باید بتواند، ناظر به نیاز آیندهاش، مدیران مطلوب خود را در دانشگاه صدا و سیما تربیت کند. همانگونه که صنایع دفاعی کشور باید بتواند همۀ نیازهای خود را در همۀ ردهها تولید کند. مهمترین رسالت رسانه این است که محتوا و انسانهای محتوایی را در جایگاه درست قرار دهد. اگر این اتفاق بیفتد، آغاز مبارکی برای رفع مشکلات دیگر خواهد بود.
سخنی با هنرمندان انقلاب
اصل اول برای هنرمند انقلابی این است که بیعت او باید با خود انقلاب باشد. ورود تلویزیون به خانهها به احترام انقلاب بود. احترام صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به واسطۀ انقلاب اسلامی ایران است. آموختن آداب رسانهای نباید هنرمند انقلاب را از این اصل اول بازبدارد.
نکتۀ مهم دیگر این است که هنرمند انقلابی باید آرمانهایش را پاس بدارد. آرمان هرگز با شعار یکی نیست. ترس از شعار موجب نشود که هنرمند انقلاب سخن نگوید. نه تنها ملت ما، بلکه ملتهای جهان شیفتۀ انسانهای آرمانخواهی همچون سردار شهید سلیمانی هستند. جهان شیفتۀ آرمانهاست. هرگز نترسید از اینکه بگویند چون نگاه شما به یک شخصیت آرمانخواه بوده، کار شما شعاری است. در برابر افرادی که از شما میخواهند اسطورههایتان را برای هنریشدن ضعیف و معیوب کنید، کوتاه نیایید.
هر اثری باید با قواعد آن کار سنجیده شود. به صرف نام هنرمند سازندۀ یک اثر نباید به آن امتیاز داد. در نهایت اگر میخواهیم در عرصۀ رسانه حرفی برای گفتن داشته باشیم، لاجرم باید مدیریت آن را درست تعریف کرده باشیم. اگر مدیریت درست تعریف نشود و همه چیز به دست قضا و قدر سپرده شود، توفیقی هم اگر ایجاد شود، بر اساس مدیریت نبوده، بلکه اتفاقی است و بنابراین قابلیت تکرار نخواهد داشت.
پایان
مطالب استاد شاه حسینی بسیار دقیق و مبتنی بر تجربه عالمانه ایشان در حوزه مدیریت سینمایی کشور استوار است. امیدواریم که از فرمایشات ایشان و تجربیات بسیار گرانسنگشان در رسانه ملی نهایت استفاده و بهره برداری انجام شود.