<<<مطالعه بخش اول
بسم الله الرحمن الرحیم
رئالیسم دینی نقطهی مقابل هنر رئالیستی
سینمای رئالیستی کنونی با خیالپردازی مسیر انسان را عوض میکند و او را از به استقبال بلا رفتن میترساند؛ در حالی که انسان باید خودش با رضایت کامل به این بلایا تن دهد و در آن داوطلبانه شرکت کند؛ هنرهای نمایشی باید به مخاطب نشان دهد که خودت با دست خودت انفاق کن، خمس و زکات بده پیش از آنکه بلایی از جنس فقر به سوی تو بیاید،[۱] روزه بگیر قبل از آنکه در اثر بیماری نتوانی بخوری، نیمهشب برای نماز برخیز قبل از اینکه گرفتاریها تو را به نماز وا دارد، خودت در این مسیر کوشش کن، لااقل برای رفاه و آرامش خودت. همه اینها برای این است تا رنج کمتری بکشی. این نوع رئالیسم همان رئالیسم سازنده و مورد مطالبهی دین است که هدف خلقت در آن قید شده است. امیر مؤمنان علی (ع) در مذمت جزع می فرمایند: «از جزع و ناشکیبایی بپرهیز، زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم اندوه به بار می آورد.»[۲]
برعکسِ رئالیسمِ دینی، رمانتیسم افراطی است. رمانتیسم افراطی میخواهد به مخاطب این ذهنیت را تحمیل کند که همه چیز مثبت، تمیز و خوب است و از این طریق انسان را دچار خطا میکند. رمانتیسیسم افراطی دائماً در حال القاء نوعی هیجان کاذب و مثبتانگاری وهمی است و آنقدر در این مثبتاندیشیها اغراق و افراط میکنند تا انسانها در اثر این مثبتانگاری اوضاع خودشان را بهتر کنند، غافل از اینکه این مثبتاندیشیهای افراطی تمام حقیقت نیست؛ این درست است که مثبتاندیشی و منفینگری در زندگی انسان تأثیر بسزایی دارد، اما مطلقاً مورد تأیید هیچ عقل سلیمی نیست که با خودفریبی به خود امید واهی بدهیم. هیچگاه سنتهای خداوند متعال تغییر نمیکنند، برخی هنرهای نمایشی با این رمانتیسم افراطی فقط به مخاطب هیجان میدهند و مخاطب را وارد مسیری غیرعقلانی برای مدلی از زندگی زبونانه و پر ترس و لرز و در انتها ناامیدانه میکند. حاصل این سبک زندگی، رئالیسم سیاه و تلخ خواهد شد؛ زیرا مخاطب را به سمت رویاهای واهی میبرد و مخاطبی که به آن رویاها دست نمییابد خود را فردی بخت برگشته فرض میکند. سینمای امروز ایران به این امر مبتلاء شده است و مخاطب کمسواد یا ناآگاه شدیداً با آن همذاتپنداری میکند.
شخصیتپردازی در مکتب رئالیسم دینی
در مکتب رئالیسم دینی یک شخصیت در یک داستان میتواند چنین شکل بگیرد: یک نفر بنا و پیشفرض زندگی خویش را بر مبارزه با نفس میگذارد. او در زندگی دچار نوسانهایی میشود یا با نفسش به خاطر اتفاقات زندگیاش درگیر میشود. نفس نمیخواهد به سختی و رنج بیفتد. اگر او همه بلاها را از قبل پذیرفته باشد، خدا را شکر میکند، به خاطر اینکه قبول کرده است که سازوکار این دنیا، مخالفت با نفس انسان است و این بلاها برای او بسیار عادی جلوه میکند. هر چه وضعیت زندگی این کاراکتر سختتر شود، شکیبایی او در مقابله با دشمنان و رنجهای درونی و بیرونی بیشتر میشود.
البته منظور از صبر در اینجا به معنای منفعل بودن نیست، بلکه شخصیت اصلی و همهی همراهان شخصیت اصلی باید تمام تلاش خود را در جهت عبور از موانع انجام دهند و دانستن این مطلب برای نویسنده و هنرمند، بسیار ضروری است. اگر شخصیت اصلی به جای کنشگر بودن منفعل باشد، صبوری او در چشم مخاطب احمقانه جلوه میکند زیرا صبر به معنای انفعال نیست.
اوج و فرود شخصیت در رئالیسم دینی
نمود عبودیت در هنرهای نمایشی بنا به اینکه مخاطب اثر کیست، با توجه به ظرفیت مخاطب و میزان دوری از هوا و هوس از طرف او، میتواند حداقلها و حداکثرهایی داشته باشد؛ یک سطح بالاتر از شخصیتهایی که قبلاً بیان شد، این است که شخصیت داستان کسی باشد که اصلاً شیفتهی دنیا نباشد. دنیا در نگاه او به چیزی حقیر و پست تبدیل شود. از اینجا به بعد موقعیت داستان بهتر است برعکس شود. حالا دنیا او را رها نکند. آن کاراکتر با این نگاه تبدیل میشود به شخصیتی برآمده از قلب وعدههای قرآنی و روایی. این وضعیت بهشدت نمایشی، یکی از وضعیتهای رئالیسم دینی است. اگر از آن طرف ماجرا قصه بگوییم، این کاراکتر هر چه به دنبال دنیا میدود، دنیا بیشتر برایش ناز و غمزه میآید و فخرفروشی میکند و او را عاطل و باطل خود میکند.
اولین قدم برای وارد کردن کاراکتر به فضای رئالیسم دینی
کاراکتری که عبودیت خدا را پذیرفته است، همین که خدامحوری را جایگزین خودمحوری کرده است، و به دنیا جواب رد داده، وارد مکتب رئالیسم دینی شده است. حالا بهتر است طراح و نویسنده این کاراکتر، او را وارد یک بازی از قبل پیروز کند. البته پیروزی نه به معنای عبور از سختیها، شاید بهتر باشد نویسنده، ابتلائات و امتحانات کاراکتر را بیشتر کند تا مخاطب تصور نکند که همه چیز به این سادگیها است، اصلاً قرار نیست همه چیز به خوبی ـ با پایان خوش از نوع فیلمهای هندی ـ تمام شود.
در رئالیسم دینی معنای پیروزی این است که مومن در میدان بلا همچنان بنده بماند، چراکه ابتلائات مؤمن یکی دیگر از سنتهای خداوند متعال است، حالا اینجاست که عبودیت به میزان ابتلائات کاراکتر، سطوح خود را قدم به قدم نمایان میکند. این کاراکتر، به عنوان یک مؤمن، وظیفهاش از همه چیز برایش مهمتر است، مهم نیست که فردا چه اتفاقی میافتد، مهم این است که همین الان وظیفهاش را درست انجام دهد. منظور از این حرف بی تدبیری نیست، اما عقل پوزیتیویستی بشرِ نیستانگار با محاسبات نفسانی اجازه انجام دادن تکلیف را به انسان نمیدهد.
یک نکته قابل توجه این است که ابتلائات صرفاً برای مؤمنین نیست، بلکه برای همه مخلوقات اتفاق میافتد.
کسی که عمری زندگی کرده است، در زمان تحصیل، فارغالتحصیلی، دوارن نامزدی، ازدواج، بچهدارشدن یا نوهدارشدن و… خوشیهایی هم داشته است، اینها همه برای یک امتحان بزرگ است و در نهایت طبق فرمایش قرآن کریم[۳] از اینجا به بعد کمکم این روند روبه افول میرود و نورچشم، رمق، قدرتِبازو، حافظه و همه سلامتیاش را از دست میدهد.
ثمرهی رئالیسم دینی
با این حساب نویسنده برای اینکه بتواند یک چنین وضعیتی را طرح بزند، در ابتدا باید به این کاراکتر یک لذتهایی را بچشاند و بعد کمکم او را مجبور کند تا خودش به سوی خرقعادت برود؛ یعنی با همان لذات و امکاناتی که به او داده است، او را وارد مشکلات و ابتلائات کند و ببیند او بعد از ازدواج چگونه مشکلاتی برایش پیش میآید، بعد از طلاق، هنگام سربازی و در تمام عرصهها؛ زیرا دنیا محفوف به بلاها است. در داستانها و فیلمهایی که ساخته میشود، باید مخاطب بداند که اگر مبتلا شد، این وضعیت تا دنیا دنیا است ادامه خواهد داشت، پس نباید خود را به جزع و فزع بیندازد، بلکه باید حق عبودیت را به جای آورد.
قانون مسلم رئالیسم دینی
در رئالیسم دینی مسلم است که شخصیت در هر کاری ورود کند بلا به دنبالش میآید؛ زیرا بلا قانون مسلم دنیا در تعریف دین است.[۴]مخاطب یک داستان یا فیلم بدون هیچ زحمت و سیر و سلوکی با این نگاه عاشق خدا میشود؛ مخاطبی که دینداری برایش سخت است، به این دلیل است که رهیافت[۵] درستی از دین ندارد، اگر یک اثر نمایشی این نگاه را خوب منتقل کند، آن مخاطب تغییر میکند یا دستکم نگاه اشتباهش دچار تزلزل میشود.
باید تعریف نویسنده از مبدأ هستی اصلاح شود
کاراکتر مورد مطالبه در رئالیسم دینی کسی است که مناجات جزو ملزومات زندگیاش است، زیرا بدون مناجات، این کاراکتر در حال درجا زدن است و تمام زحمات او، موجب بازگشت وی به نقطهی اول میشود. اگر هم نویسنده میخواهد برنامههای این کاراکتر بهم بخورد، نباید آن را به پای این بگذارد که اینبار هم نشد، نگاه او باید کمی دورتر برود و مشکل را باید در مدل تعریف خود از مبدأ هستی جستوجو کند. نویسنده باید دلبستگی به دنیا را دشمن مسلم شخصیت اصلی داستان بداند و زمانی که این نگاه را به مخاطب ارائه کرد، آنگاه برای کاراکتر مشکلتراشی کند.
اینکه میگوییم باید برای او در یک زمان خاصی مشکلتراشی کند به این معنا نیست که داستان را از فلان نقطه آغاز کند، یا داستان را به شکلی خاص روایت کند و اساسا هدف این متن ارائهی گونههای مختلف روایت در داستان نیست.
نویسنده رئالیسم دینی نباید فراموش کند که سنتهای خدا تغییر نمیکنند
حالا کنش و واکنشهای این شخصیت میتواند الگوی مناسبی باشد، چون تا اینجا براساس الگوی رئالیسم دینی است. همه عالم دست شخصیت داستان نیست، او فقط به تکلیفش عمل میکند، اصلاً قرار نیست از این کنشها و واکنشها به نتیجهای که برایش زحمت کشیده است برسد، فقط عمل به تکلیف مهم است. برای اقتضائات داستانها مرسوم این شده است که پایانی دراماتیک و بزرگ داشته باشند، اما در اینجا پایان بزرگ به معنای پیروزیهای ظاهری نیست، گرچه پیروزی هم میتواند باشد، اما نویسنده نباید فراموش کند که سنتهای خدا تغییر نمیکنند.[۶]
منطقی این است که شخصیت اصلی داستان هرچه نورانیتر شود، به این ابتلائات راضیتر شود و بالعکس، زیرا او بلا را جز زیبایی نمیبیند (همان کلام معروف نوهی رسولالله (س). او طبق قوائد رئالیسم دینی خود را پیروز میبیند و نتیجهاش این میشود که در این حال به دیگران تبسّم میکند، چون همه چیز برای این بزرگوار ذیل عبودیت ربالعالمین تعریف شده است.[۷]
دنیای رئالیسمدینی جهتدار است
اگر نویسنده رئالیسم دینی به مخاطب فهماند که مراحل مختلف رخدادهای این دنیا جهتدار است و آن جهتها از سوی خدا تعریف شده است و شخصیت اصلی ماجرا، طبق این جریان در حال حرکت است ـ که بخشی از این روالکار به کاراکتر همین ماجرا واگذار شده است[۸]ـ آنوقت این مخاطب خیلی ساده با خداوند ارتباط برقرار میکند، خیلی ساده قیامت را باور میکند، خیلی ساده معنویت و عبودیت در زندگیاش نمود مییابد و به خودشناسی میرسد.
دراماتور باید برای مخاطب الگو معرفی کند
دراماتور رئالیسم دینی بعد از شناخت خود باید سنتهای الهی در مورد دنیا را بشناسد، به دین هم مسلط شود، سپس درام طراحی کند، شخصیت را وارد ماجراهای پیچیده و پر فراز و نشیب کند، کسی که تاکنون یک آدم عادی بوده، اگر کمی شجاعت به او تزریق شود، او از ابتلائات نمیترسد، نه از خودش رفع مسئولیت میکند و نه اینکه به خودش اطمینان کامل پیدا میکند، او همه چیز را به خداوند متعال واگذار کرده است،[۹]زیرا خداوند مدیر و مدّبر عالم است، او خودش میداند کِی به انسان تلنگر بزند و چگونه بزند، اینها را دراماتور باید بداند وگرنه چگونه میخواهد الگویی برای مخاطب معرفی کند؟
برخی از فیلمنامهنویسان و فیلمسازان، دست روی شخصیتهای بزرگ دین میگذارند، در حالی که خودشان کمتر معرفتی نسبت به آنها دارند، ظرفیت سینماگری که روی خودش کار نکرده محدود است، به همین دلیل سطح مخاطب را هم به اندازه ظرفیت خودش پایین نگه میدارد، در حالی که شاید ابعاد شخصیتی کاراکتر مفروض، خیلی پیچیدهتر از این نمودهای تصویری باشد که او نشان میدهد، زیرا بخش اعظم این پیچیدگیهای درونی و در قلب و نگاه او است.
اگر دراماتورها و فیلمنامهنویسان بخواهند راجعبه مشکلات و روابط شخصیت، در یک داستان رئالیسم دینی به شکلِ مرسومِ کتب فیلمنامهنویسی، مانند: کتاب داستان، سبک، ساختار و اصول فیلمنامهنویسی[۱۰] بدانند و بنویسند، بهتر است به این مطلب آگاه باشند که یک شخصیت در فضای رئالیسم دینی دچار سه سطح از مشکلات، ابتلائات و امتحانات است.
مطالعه بخش سوم>>>
[۱] امام صادق (ع) می فرمایند: «من منع حقا لله عزوجل انفق فی باطل مثلیه. هر که حقوق خدا را نپردازد دو چندان آن مال را در باطن صرف می نماید.»
[۲] «ایاک و الجزع فانه یقطع الامل و یضعف العمل و یورث الهم». بحار الانوار،ج ۷۹،ص ۱۴۴
[۳] وَ مَن نُّعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الخَلْقِ أَفَلَا یعْقِلُون. هرکس را طول عمر دهیم، در آفرینش واژگوناش مىکنیم (و به ناتوانی کودکی بازمىگردانیم)؛ آیا اندیشه نمىکنند؟! (سوره یس، آیه ۶۸)
[۴] امام حسن مجتبی (ع) میفرمایند: انّا الدّنیاء دار بلاء و فناء. کتاب الاستنفاروالغارات ج ۱، ص ۲۲۹
[۵] رویکرد
[۶]سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلُ وَلَنتَجِدَلِسُنَّهِ اللَّهِ تَبدیلًا. ﴿الأحزاب ۶۲﴾
[۷] حضرت زینب در واقعهی اسارت و جملهی ما رایت الا جمیلا
[۸]امام صادق(ع): لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین. (اصول کافی جلد۱ ص۱۶۰)
[۹]افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد (غافر۴۴)
[۱۰] اثر رابرت مککی، انتشارات هرمس