<<<مطالعه بخش دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
سطوح مشکلات شخصیت در رئالیسمدینی
سطح اول ابتلائات مربوط به نفس انسان، سطح دوم مربوط به آدمیان و سطح سوم مربوط به دیگر مخلوقات خداوند است که همه این ابتلائات از با ارادهی خداوند بر انسان نازل میشوند.
سطح اول ابتلائات، مواجهه با بلاهای نفس است
سطحِ اولِ بلاها و امتحانات، همانهایی است که انسان از سوی نفس خودش به آنها مبتلا میشود، همان گرفتاریها و نفسانیتهایی مانند: حبنفس، حبالدنیا و سایر خواهشهای نفسانی که انسان را یک عمر زمینگیر میکنند.
سطح دوم ابتلائات مربوط به آدمیان است
دومین سطحِ بلاها، بلاهایی است که انسان از سوی خلق به آنها مبتلا میشود، مردمی که بندگان خوار دنیا هستند،[۱]آنها به دلایل نفسانی، شیطانی و یا از سر محبت باعث میشوند که انسان به بلاهایی دچار شود و این یکی از ابزارهای بسیار مناسب در دست نویسنده است تا با آنها داستان خود را دراماتیک و جذاب کند؛ با یکسری روابط انسانی پیچیده که قابلیت طراحی یک ساختار ریزبافت را برایش فراهم میکند؛ این بلاها میتواند از سوی کسانی باشد که به شخصیت اصلی داستان، به صورت دوستانه یا غیردوستانه ضرر میرسانند.[۲]
سطح سوم ابتلائات مربوط به دیگر مخلوقات خداوند
سومین سطح ابتلائات و امتحانات، آنهایی است که توسط دیگر مخلوقات بر انسان نازل میشود، خداوند از سر حکمت و محبت انسان را وارد عرصه بلاها میکند، متناسب با ظرفیتها، لیاقتها و… . میزان شدت و حدت این بلاها از مشیت او سرچشمه میگیرد که پرداختن به بحث ابتلائات الهی، خود نیازمند یک صحیفهی مجزا است.
شخصیت اصلی آماج بلاها است
ممکن است که این مشکلات هیچگاه تمام نشوند و یا به شکل دیگری حل شوند، مهم این است که نویسنده برای مخاطب این را جا انداخته باشد که شخصیت اصلی داستان، آماج بلاهاست؛ مهمترین انگیزه شخصیت، وظیفه اوست، آنچه شخصیت احتیاج دارد هم میتواند برایش انگیزه باشد، تا از آن در جهت هدف استفاده کند.
بهتر است زمانی نویسنده کاراکتر را وارد ماجرای یک داستان کند که حداقل یکی از این سه سطح، او را درگیر خود کرده باشد، البته همیشه لزومی ندارد که این سه سطح نشان داده شود. هر کدام از اینها متناسب با وضعیت داستان و تشخیص نویسنده میتواند برای شخصیت مانع ایجاد کند و زمانی که شخصیت به هدفش رسید، این سه سطح از مشکلات حل خواهد شد.
در رئالیسم دینی بسیار مهم است که نگارنده بتواند این را در ذهن مخاطبِ قصه جاسازی کند که مشیت خداوند متعال بر چیزی است که عمدتاً انسانها نمیتوانند آن را هضم کنند و بسیار دیده میشود که هنگام مواجهه با مشکلات بسیار بیتابی میکنند،. آنها نمیدانند که مشیت خداوند متعال فراتر از عقل مادی و تجربهانگار ماست است.
روبهرو کردن مخاطب با امتحانات الهی
شخصیت کاراکتری که در معرض امتحان قرار میگیرد، خوب است مراتبی را که آن امتحانات برای مخاطب خیلی سخت میآید تجربه کند. مثلاً امتحان ثروت مناسب است، ثروت به جان انسان بسته است و یکی از مراتب عبودیت، گذشتن از همین ثروت است. کاراکتری که درگیر جداکردن خودش از ثروت است میتواند یک داستان دراماتیک جذاب ایجاد کند، نفس او خیلی درد میگیرد و مخاطب خیلی بیشتر از کاراکتر داستان دچار (نفسدرد) میشود.
در این وضعیت سوالی که ایجاد میشود این است: بالاخره نفس او را مدیریت میکند یا او نفس را؟ البته یکی از کارهای هنرمند این است که برای مسائل انگیزش ایجاد کند. اینکه مخاطب را با یک مسئله همراه کنیم از مشکلات بسیار جدی کار هنری است که اغلب هنرمندان از این استعداد به خوبی بهرهمند نیستند.
طراحی دراماتیکِ پیچیدگیهای نفس
طراحی دراماتیکِ پیچیدگیهای نفس بسیار دشوار است. هنگام مواجهه با پیچیدگیهای نفس است که مشخص میشود کاراکتر در این مرحله بر نفس خودش فائق میآید یا خیر. اما او پس از پیروزی و فائق آمدن بر دنیا وارد فاز ثانویهی درگیری با نفس میشود؛ زیرا نفسش یک قدم فراتر برمیدارد، این فاز او را دچار تکبر در عبودیت میکند. هوای نفس از عباداتش یک مجسمه بزرگ میسازد و او را نزد خودِ کاراکتر بزرگ میکند، شخصیت ممکن است مجدداً در این وضعیت بر نفسش فائق آید و با تواضع خود را بازسازی کند، اما هنوز نفسانیت رهایش نکرده است. در فاز سوم، نفسانیت، تواضعِ او را در نظر خودش بزرگ جلوه میدهد، نگاه خودستایانه، حجمی بسیار فراتر از تواضع او به وی نشان میدهد. این مکار بودن نفس، سطوح دیگری هم میتواند داشته باشد که با خلاقیت دراماتور باید طراحی و عرضه شود.[۳]
طراحی کاراکتر شبه مؤمن، اکیداً ممنوع است
در طراحی شخصیت مؤمن خوب است دانسته شود که در تمام مراحل مذکور، او باید خود را فقیری در برابر غنای خداوند متعال بداند، وگرنه این شخصیت، به عنوان یک کاراکتر مؤمن، طراحی نشده است و نمود انسان شبه مؤمن در هنرهای نمایشی به ویژه بر پردهی سینما کاری به شدت خطرناک است. چیزی که در آثار محسن مخملباف و برخی دیگر از فیلمسازان مشهور داخلی و خارجی دیده میشود که به دلیل برخی ملاحظات از نام بردن نامشان معذوریم. اگر بخواهیم خیلی خوشبینانه راجعبه نمود اینچنین صورتی از مؤمن بر پرده سینما سخن بگوییم، این است که آن فیلمساز علم، فضای ذهنی، نیت و جایگاه تولید اثر دینی را ندارد، زیرا آن را به فیلمی ضد دینی تبدیل میکند.
شخصیت مؤمن از منظر خود مؤمن
انسان مؤمن هیچگاه نفس خودش را تبرئه نمیکند، زیرا همیشه نفس انسانها در حال طغیان و سرکشی است؛ طبق آیات متعدد قرآن کریم که به عنوان نمونه میفرماید: انسانها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند و یکدیگر را به حق و شکیبایی نصیحت کردند.[۴]
طراحِ شخصیتِ مؤمن اگر به دنبال حقیقت عبودیت میگردد، باید بداند که شخصیت مومن دائماً استغفار میکند زیرا به نفسش شک دارد و در پیشفرض ذهنیاش خود را گناهکار میداند، زیرا او حقیقت گردنکشی و سرکشی را برای خودش تفهیم کرده است.
شخصیت داستان از اینجا به بعد، رئالیسم برایش معنای زیبایی پیدا میکند. زندگی او تبدیل به رئالیسم دینی با طعم رمانتیک میشود، رمانتیکی که سیدمرتضی آوینی، سید شهیدان اهل قلم از این منظر میفرماید: اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر؛ پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند، از ویرانی لانهاش نمیهراسد. شاید با این تعریف، بهتر باشد تا نام آن را هنر عرفانی بگذاریم.
زندگی کسی که رئالیسم دینی را پذیرفته و به خدا پناه برده است بسیار شیرین است، زیرا خودش وارد عرصهی بلاها شده است و این وضعیت را داوطلبانه پذیرفته است. به همین جهت بلاها برایش سبکتر میشود و به لحاظ روانی هم، به خاطر آمادگی در برابر بلای گزینش شده، احساس سبک بودن و آرامش خاطر میکند.
مخاطب هنر به میزان ظرفیت هنرمند رشد میکند
حضرت امیرالمومنین علی (ع) در دعای کمیل بسیار به خداوند پناه میبرند. ایشان در دعای کمیل بسیار استغاثه و استغفار میکنند، مگر ولی خداوند چکار خطایی انجام دادهاند که اینگونه نالههای محزون الهیالعفو سر میدهند؟ به نحوی ناله میکنند که اگر کسی شناختی از ایشان نداشته باشد فکر میکند فقیر هستند، یا زشتیها و بدیهای فراوانی دارد.
او از این میترسد که نکند دچار خطا شود؛ به همین دلیل استغفار میکند. شاید یکی از دلایل استغفار ایشان ترسیدن از هوای نفس انسانی است که ایشان تا آخرین لحظات عمر مبارکشان، نفس خویش را متهم می داند، تا اینکه موعد گفتن فزت و رب الکعبه فرا میرسد و حق عبودیت را با شکستن خود در اعلی درجهاش وفا کند. کسی که مولود خانهکعبه است و تمام خَلق از طفیل وجودی او به وجود آمده است؛ حال این شخصیت با استغاثه دعای کمیل میخواند. آیا این شخصیت، مطلوب و آرمان مورد مطالبهی مکتب رئالیسم دینی نیست؟ هنرمند برای نمایش این چنین شخصیتهایی باید خود را به سطحی از درک برساند که بتواند جرعهای از شخصیت ابوالعجائب، علیابنابیطالب (ع) را به مخاطب بنوشاند. او اگر نتواند ظرفیت خود را بسط دهد جز فهم شخصی و حداقلی، چیزی از ایشان تصویر نکرده است.
تکامل مقام عبودیت
تکامل عبودیت در مقام رضا و پذیرش ولایت مقتدا است، در این مقام است که فرق مؤمن و منافق مشخص میشود. هنری که این تصویر را عیان کند، حقیقت عبودیت در اوج را انعکاس داده است. زیرا منافقین همیشه در پذیرش ولایت یا سطوحی از ولایتپذیری دچار تمرد بودهاند. [۵]رئالیسم دینی برای مخاطب بسیار مناسب است به این دلیل که بداند در چه فضایی تنفس میکند، بداند در این مکتب همهی رقابتهای آن برای عبور از خودخواهی است، نه رسیدن به خودخواهی، خودبینی و خودمحوری.
قهرمان یا شخصیت اصلی داستان، همیشه الگوی مخاطب است
شخصیت کابویی را در ژانر وسترن در نظر بگیرید که با اعتماد به نفس کاذب با هیچکس مشورت نمی کند، خود را برتر از همه میداند و یک نوع تکبر تزئین شده در او مشهود است. اینچنین شخصیتی برای رئالیسم دینی مناسب نیست، زیرا شخصیت انسانی که در فضای رئالیسم دینی تعریف میشود، خود را از همه کوچکتر میبیند، تصور اینکه من از بقیه بهتر هستم، هنر را نفسانی میکند، زیرا شخصیت اصلی داستان همیشه الگوی مخاطب است و این یک اصل است. الگو بودن شخصیت اصلی را میتوان بعد از اتمام فیلمها هنگام خروج مخاطبان از درب خروجی سینماها دید که معمولاً مخاطبان دربارهی شخصیت اصلی صحبت میکنند یا کنش و واکنشهای او را مورد خطاب خود قرار میدهند. این نتیجهی الگو بودن شخصیت اصلی است.
اگر عقل آن شخصیت اصلی خوب کار کند، یا اصلاً او یک خنگ باشد، اثر خود را روی مخاطب گذاشته است، زیرا مخاطب رابطهی خودش را با او برقرار کرده است و خود را در جایگاه او قرار داده است. از یک نقطهای به بعد، مخاطب تمام تصمیمات او را ناخواسته میپذیرد تا حدی که بعضی از متفکرین میگویند: بسیاری از رفتارهای روزمره یا رفتارهای اجتماعی معطوف به کنشها و واکنشهای داستانها، نمایشها و فیلمها است.[۶]
قلم زدن در رئالیسم دینی، باید حسی و تجربی باشد!
ذکر این نکته خوب است که داستانهایی که روایت اول شخص دارند، دارای پتانسیل خاصی برای همذاتپنداری هستند و این مدل از داستانپردازی بسیار جلوهی بیشتری دارد در این زمینه که مخاطب را با خود همراه میکند و اینکه اگر داستاننویس بخواهد از الگوهای دیگری بهره گیرد، او را از این هدف دور میکند. به تعبیری دیگر، هر کدام از این الگوها اثر روانشناسانه خاص خود را دارد که دانستن این مطلب تجربهای است که در گذر سالها نوشتن به دست میآید و این نکته تجربهای است که شاید در اولین نگاه، عقلی و یادگرفتنی به نظر برسد، اما کاملاً حسی و تجربی است. مانند بیماری که وقتی وارد مطب میشود، بعد از یک مکالمه کوتاه، پزشک کارکشته مشکل او را احساس میکند. هنرمندی که میخواهد در مکتب رئالیسم دینی کار کند، باید آنقدر فهم دینیاش را تقویت کرده باشد که برای ترسیم مسیر شخصیت در داستان، از احساس خود استفاده کند، زمانی که او به این نقطه برسد، میداند که شخصیت این قصه در فلان نقطه چه واکنشی را انجام میدهد.
رسالت دیگر رئالیسم دینی
استاد بزرگی از اساتید مطرح سینما در طلیعهی فرمایشات خود همیشه متذکر میشوند: انشاءالله این اندک سوادی که میآموزیم، حجاب میان ما و حضرت ربالعالمین واقع نشود.
فرمایش این استاد بزرگ سینما توصیه به توجه و محافظت از کارهای خوب است، توصیه به جلوگیری از خراب و تباه شدن کارهای خوب است تا مبادا انسان وارسته را به طغیان بکشاند؛ هدف رئالیسم دینی این است که به دنیا از این منظر نگاه کند. نشان دهد که خرابی از کدام نقطه شروع میشود و به کجا ختم میشود. چگونه یک مؤمن از دین خارج میشود، چرایی این خارج شدن از دین را نشان میدهد، چه شد که زبیر که سیفالاسلام است در برابر اسلام قرار میگیرد؟ چه شده است که برخی در برابر ولی خدا میایستند؟ و برای همیشه در تاریخ، مایهی عبرت دیگران میشوند.
ختم کلام
دین در هنر و ادبیات ایرانی و اسلامی جایگاه مطلوبی داشته است اما در هنرهای معاصر توجه چندان مناسبی به آن نشده است، مخصوصاً در هنرهای نمایشی که بیشتر درگیر تکریر مفاهیم و مضامین کممایه شده است و دین را در همین حدود معرفی میکند؛ فارغ از اینکه هنر و ادبیات غرب، دین را بسیار معوج معرفی میکند و مخاطب را در هیچها میپیچاند. این در حالی است که انسانهای بسیار بزرگ و فریختهای در همین سرزمین هستند که در این حوزه راهکارها و راهبردهای فراوانی را پیش روی ما قرار دادهاند اما مورد توجه خیل کثیری از هنرمندان و ادیبان نیستند.
هنر امروز هنوز همت نکرده است تا از فکر تئوریسینها و متفکران دینی استفاده است. گاهی رگههایی از این پتانسیلِ مخزون و مستور در آثار هنری و ادبی دیده میشود اما هنوز تبدیل به یک روند ساده هم نشده است چه رسد به جریانی که سالهاست دنیا انتظار آن را میکشد. با توجه به حضور کمرنگ هنرمندانی که در زمرهی روشنفکران دینی به حساب میآیند، و به تعبیری قرآن کریم از آنان با عنوان اولوالالباب یاد میکند، امیدواریم شاهد گسترش هنر دینی و ولایی، که مطالبهی صریح امام خمینی (ره) و امام خامنهای (مد ظله العالی) است، در هنر و ادبیات ملل اسلامی باشیم.
انشاءالله.
[۱] الناس عبیدالدنیاء، بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۲۸۳
[۲] قرآن کریم – سوره ناس
[۳] وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ. من هرگز خودم را تبرئه نمی کنم ، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر میکند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است. (سوره یوسف، آیه ۵۳)
[۴] إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر (سوره عصر، آیه ۲)
[۵] وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیتَ الْمُنافِقینَ یصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً. چون به آنان گویند: [براى داورى و محاکمه] به سوى آنچه خدا نازل کرده، و به سوى پیامبر آیید. منافقان را مىبینى که از تو به شدت روى مىگردانند! (سوره نساء، آیه ۶۱)
[۶] از بیانات دکتر احمد رهدار