بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از برادران «شهید سید مرتضی آوینی» دیربازی است که در آمریکا سکونت دارد. آن چه خواهید خواند متن تخلیص شده یکی از نامه های مرتضی به این برادر است.
برادر! دلم میخواست امروز که ایران، این پسر گمشده، بعد از قرنها میرود که به آغوش خانواده خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و این نشانه خدا بر زمین، جهاد میکردیم. گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که میرفت تا فراموش شود، چون محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم فریاد برآورد که: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا» – همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید – و ما که هنوز دست و پا میزدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آنچه میجستیم، یافتهایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمّد در مشام داشتم، در آغاز باور نمیکردم که در این ظلمتکده زمین بتوان نقبی به سوی نور زد- که ابعاد آنچه روی داد، آنهمه گسترده بود که زمین را در بر میگرفت و خدا این تردید را که جز لمحهای به طول نینجامید، بر من ببخشاید- و برق یقین بیهیچ واسطهای بر دلم نشست، همان گونه که بر کوه سینا ایمان آوردم، و برادر! زمان گم شد و مکان، و کویر بود، و آن که دعوت به حق میکرد، محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمیدانی که چه خوش بود. با همان عشقی که اباذر با محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیدهای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا میآورد، سایهاش زمین و آسمان را میپوشاند، و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن میگوید، میبینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیدهام و صورتش را دیدهام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را. برادر! ایران، مادر تمدن نوینی است که معیارها و مقیاسهایی دیگر دارد و حکمت و فلسفهای دیگر و هنری دیگر و . . . ادبیاتی دیگر. من هرگز نمی توانم وسعت مکتبی و فرهنگی این انقلاب را در این نامه تصور کنم، اما برایت باز هم خواهم نوشت، هرچند که وقتم بسیار تنگ است. مادر به تو گفت (پشت تلفن) که من کار پیدا کردهام. اینچنین نیست؛ من زندگی یافتهام. عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آنچه میگوید، مرا آنچنان شیفته خود ساخته است که نمیتوانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم، بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم، بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم . . . و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمیتوان گفت. کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمیکنم. تنها سهمی اندک از بیتالمال می برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کردهایم، امام خمینی «جهاد سازندگی» نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ، و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهادهایم؛ ایرانی که منشأ حرکت نوین تاریخ و خاستگاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر در بر خواهد گرفت. والسلام – برادرت مرتضی (۱۳۵۸)
(بازنشر از خبرگزاری فارس)