بسم الله الرحمن الرحیم خیلی تصویر واضحی از آن روزها در خاطرم نیست. یادش بخیر... سنمان کم بود و سرمان به بازی و شیطنتهای کودکی گرم. هر روزمان به شیرینی خرما بود، همان خرماهایی که گاهی دور از چشم پدر از شاخه میچیدیم. البته چیدنشان کار راحتی هم نبود! یک سنگ پرت...