هنر ولایی
او زینب است یا علی!؟

او زینب است یا علی!؟

بسم الله الرحمن الرحیم او زینب است یا علی!؟ این جور نبود که یک عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل خطیبی برای آن‌ها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند. یک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛...

همچون ترس از پادشاه ظالم!

همچون ترس از پادشاه ظالم!

بسم الله الله الرحمن الرحیم صاعقه ظلمات جاده را روشن کرد و رانندۀ کامیون، در آن روشنیِ لحظه‌ای، لاستیک ماشین سفیدرنگ را در شانه خاکی راه دید... - الان می‌ره پایین... بوق ممتد... و چرت مرتضی پاره شد... - یا علیییی! مرتضی فرمان را چرخاند و با صدای جیغ لاستیک ماشین به...

از ۱۱ فوریه

از ۱۱ فوریه

بسم الله الرحمن الرحیم و هو الحبیب بارها خواستم همۀ گذشته‌ام را از حافظه‌ پاک کنم. نه به خاطر آنکه از آن تنفر داشته باشم. مگر می‌شود آدمی از وطن و خاکش، از عقاید و خانواده‌اش متنفر باشد؟ بارها قصد کردم که تمام دلخوشی‌های زندگی‌ام را به دست فراموشی بسپارم تا از آنچه...

تا مشهد…

تا مشهد…

بسم الله الرحمن الرحیم بسم رب الحسین دومین روز بعد از آن واقعه عظیم، بعد از آن محشر صغری و بعد از اربعین حسینی... دیشب نجف را زیارت کردم... برای اولین بار... و خدا نکند که برای آخرین بار... بماند که ساختمان‌ها، بازارها و هرچیزی را که در نجف می‌دیدم، عمیق‌تر درگیر تمدن...

آب

آب

بسم اللّه الرحمن الرحیم در جمعِ آن همه‌ای که دور و برش بودند، او کمی فرق داشت. هیچ‌وقت آنطور که باید عمامه‌اش را نپیچده بود. آن حال و حوصله‌ای که دیگران داشتند برای این کارها را هم نداشت. همیشه ایستاده عمامه را نامرتب می‌پیچید و تحت‌الحنک می‌‌نهاد و راه می‌افتاد! صبح...

عیدی

عیدی

بسم الله الرحمن الرحیم کامیون پر شده بود و حتی به اندازه یک پتو هم جا نداشت. گفت هرکس می‌خواهد کمک کند، فقط پول بیاورد. در مسیر کرمانشاه، اسکناس‌های نویی که از سید گرفته بود را برانداز می‌کرد و در این اندیشه بود که این اسکناس‌ها باید سهمِ شیعه‌ها شود؛ آخر این پول‌های...

سفیر یمن

سفیر یمن

بسم الله الرحمن الرحیم از کاروان اصلی جدا شدیم. مقصد ما یمن بود و سایر حجاج هرکدام راه دیار خود پیش گرفته بودند. از آغاز این سفر دلمان به همراهی مردی محکم بود که حیات دوباره‌مان داده بود. یاد اولین دیدارمان در آن صبح نورانی بخیر.  سحر بود. همهمهٔ عجیبی بیدارم کرد. به...

میراث مسافر

میراث مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم کتابخانهٔ نوح‌بن‌منصور، مملو از کتاب‌ها و نسخه‌هایی بود که جای دیگری نمی‌شد پیدا کرد. استاد که علاقهٔ سلمان را می‌دانست، توصیه کرد که سراغ روایات علمای سابق شهر برود. نامی هم از شیخ ابویعقوب، بزرگِ علمای صدوپنجاه سال پیش برد و گفت: حتماً...

کلاس‌های آماده پرداخت ثبت کد تخفیف

با تشکر. سفارش شما دریافت شده است.

لطفاً در حین تغییر مسیر به سفارش خود صبر کنید...