هنر ولایی
ماتمِ سرزمین

ماتمِ سرزمین

بسم الله الرحمن الرحیم آن بالا روی یکی از کانتینرها ایستاده بودم و از پشتِ جاریِ اشک‌ها جماعت سیاه‌پوش را می‌نگریستم... آن وسط یکی را سر دست بلند کردند و از معرکه دور... حتما آبی به صورتش زدند تا حالش جا بیاید و بعد کمی بادش زدند تا نفسی تازه کند. همین یک نفر هم...

فعلاً ایوب

فعلاً ایوب

بسم الله الرحمن الرحیم و هو الحبیب   - فعلاً ایوب صمدی فعلاً را آرام گفتم و اسم و فامیل را بلندتر. متصدی بانک،‌ که خانمی میانسال بود، از میان آن حائل پلاستیکی، که همچون بند رخت‌های صدیقه از گوشۀ‌ پیشخوان به گوشۀ دیگرش کشیده شده بود، با آن مقنعه و ماسک پلاستیکی...

لَهُدِّمَت…

لَهُدِّمَت…

بسم الله الرحمن الرحیم چقدر باید تنها شده باشی که در پایتخت حکومتت هم در امان نباشی. اصلا مگر ممکن بود که بعد از نهروان زنده بمانی؟ کوفۀ شکست‌خورده و عزادار از صفین با سی و شش هزار شهید کجا حاضر می‌شد قیام کند به جنگ با قُراءِ خودش؟! جنگ با این‌ها که ساده نبود... این...

همهمۀ ملائک

همهمۀ ملائک

بسم الله الرحمن الرحیم کم‌کم سکوت زمین دارد شکسته می‌شود... گوش بده... صدای بال‌هایشان بلند شده است. چیزی نمانده که زمین از حضورشان تنگ شود... امشب آن‌قدر فرشته به زمین می‌آید که باید هرجا هستی جمع‌تر بنشینی و جا برای فرشتگان باز کنی. امشب زمین و آسمان وارونه...

نامه‌شناس

نامه‌شناس

بسم الله الرحمن الرحیم زن پشت میز دنبال مدارک می‌گشت. صدای پای مردانه را در پشت درب ورودی حس کرد. صدای پا نزدیک شد و سلام رییس دفتر را شنید. انتظار نداشت رییس دفتر ثبت احوال ساعت ۸ شب به این سرعت خودش را برساند. ۵ دقیقه بیشتر از حضورش در دفتر نمی‌گذشت. مکث کرد. انتظار...

علم وبال!

علم وبال!

بسم الله الرحمن الرحیم بقره ۶۸ قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یبَینْ لَنا ما هِی قالَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَینَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ گفتند: «(پس) از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند این ماده گاو چگونه ماده گاوی باشد؟»...

وعدالصادق

وعدالصادق

بسم الله الرحمن الرحیم هواپیما روی باند فرودگاه دمشق فرود می‌آید. عماد روی شانه حسین می‌زند و با دستش ماشین را نشان می‌دهد. - بفرما داداش، تکفیری‌ها منتظرن شما بری با فعالیت فرهنگی به راه راست هدایتشون کنی. + چشم، شما اجازه بده ببینم از کدوم مسجد باید شروع کنم برا...

یاس رازقی

یاس رازقی

بسم الله الرحمن الرحیم شیشۀ عطرم خالی شده بود. چند روزی بود. هیچ وقت دلم نمی‌آمد به خودم بزنم. مگر برای کارهای خاص، گهگاهی، و بیشتر برای قرارهای خاص... اما حالا دیگر نبود که بزنم. از همان اول عاشقش شدم. استادی می‌گفت عطر خیلی ناسوتی نیست، بیشتر ملکوتی است... و این...

حسی پنهان

حسی پنهان

بسم الله الرحمن الرحیم و هو الحبیب دلم به حال دختر بچۀ بیرون مطب سوخت. همانطور که موهای عروسکش را نوازش می‌کرد به او خبر خوب‌شدن پدرش را می‌داد. باران صدایش می‌زد و با ناز خاصی می‌گفت که بعد از خوب‌شدن پدر به پارک خواهند رفت. و حتما خود دختر بچه به تاب بازی علاقۀ خاصی...

او زینب است یا علی!؟

او زینب است یا علی!؟

بسم الله الرحمن الرحیم او زینب است یا علی!؟ این جور نبود که یک عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل خطیبی برای آن‌ها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند. یک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛...

همچون ترس از پادشاه ظالم!

همچون ترس از پادشاه ظالم!

بسم الله الله الرحمن الرحیم صاعقه ظلمات جاده را روشن کرد و رانندۀ کامیون، در آن روشنیِ لحظه‌ای، لاستیک ماشین سفیدرنگ را در شانه خاکی راه دید... - الان می‌ره پایین... بوق ممتد... و چرت مرتضی پاره شد... - یا علیییی! مرتضی فرمان را چرخاند و با صدای جیغ لاستیک ماشین به...

تنها…

تنها…

بسم الله الرحمن الرحیم خدیجه تنها و پر از درد نشسته بود و تولد فرزندش را انتظار می‌کشید. تنها که می‌گویم نه از این تنهایی‌های معمولی آدم‌ها. تنهایی زنی که شهرۀ شهر بود به نجابت و کمال و ثروت و شکوه. تنهایی زنی که انتخابش همه را مبهوت کرده بود. تنهایی زنی در آستانۀ...

کلاس‌های آماده پرداخت ثبت کد تخفیف

با تشکر. سفارش شما دریافت شده است.

لطفاً در حین تغییر مسیر به سفارش خود صبر کنید...